خطبه 029-در نكوهش اهل كوفه
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در توبيخ و سرزنش اصحاب خود از جهت مسامحه و سهل انگارى در جنگيدن با دشمن): اى مردمى كه بدنهايشان جمع و انديشه ها و آرزوهايشان مختلف است، سخنان شما (لاف و گزافتان) سنگهاى سخت را نرم مى گرداند، و كار شما (كه در خانه نشسته براى جنگيدن با دشمن حاضر نيستيد) دشمنان را در شما به طمع مى اندازد (كه آنچه داريد به تصرف درآورده بر شما دست يابند) در مجالس (كه دور هم نشسته ايد) چنين و چنان مى گوئيد (لاف زده و گزاف بسيار گفته اظهار دليرى و مردانگى مى نمائيد) و چون وقت جنگيدن با دشمن پيش آيد مى گوئيد: حيدى حياد يعنى اى جنگ از ما دور شو (جمله حيدى حياد مثلى است كه عرب در وقت فرار از دشمن به زبان مى آورد) دعوت كسى كه شما را (بنصرت و يارى خود) خواند پذيرفته نشد (زيرا او را يارى نكرديد) كسيكه درباره شما زحمت و رنج كشيد دل او راحتى و آسايش نيافت، عذرها و بهانه ها (ى شما براى نرفتن بجهاد و نجنگيدن با دشمن درست نيست و سبب) ضلالت و گمراهى است مانند بدهكارى كه بدهى خود را (بدون عذر) به تاخير اندازد (چون نمى خواهد وامش را اداء كند بهانه پيش آرد و امروز و فردا گويد، شما هم چون نمى خ
واهيد به جهاد برويد بهانه هاى نادرست پيش آورده امروز و فردا مى گوئيد و بر اثر اين مسامحه خود را ذليل و خوار مى گردانيد و) ذليل و ترسنده نمى تواند از ظلم و ستمى (كه بر او وارد مى شود) مانع گردد، و حق (و آسايش براى هيچ قومى) بدست نمى آيد مگر بتلاش و كوشش (پس با اينكه در خانه نشسته به جهاد نمى رويد تا دشمن را مغلوب و سركوب گردانيد آسايش و آسودگى خواستن خطاء است) كدام خانه (ديارى) را بعد از خانه خود (از تصرف و خرابى دشمن) بازمى داريد؟ (در موقعيكه شما را از خانه هايتان بيرون نمودند) و با كدام امام و اميرى بعد از من به جهاد مى رويد؟ (كه دشمن را از خود دور نمائيد) سوگند به خدا فريب خورده كسى است كه شما او را فريب داده ايد (زيرا شما امير خود را به نصرت و يارى وعده داده وقتيكه با دشمن روبرو شد از او پشت گردانيده براى كارزار بهانه پيش آوريد) و كسيكه بكمك و همراهى شما رستگار شد (بدشمن غلبه پيدا نمود) سوگند به خدا (مانند كسى است كه در تيراندازى با شرط) رستگار شده به تيرى كه (از همه تيرهائى كه براى قمار تعيين شده) بى نصيب تر (پرخسارت تر) است، و كسى كه به كمك شما تير اندازد (بجانب دشمن و بخواهد از ظلم و تعدى او جلوگيرى نما
يد) پس به تير سرشكسته بى پيكان تير انداخته (و چنين تيرى اگر به نشان هم برسد كارگر نخواهد بود و شما هم اگر به دشمن دست يابيد بر اثر ترس و بيمى كه داريد نمى توانيد از پيش روى او ممانعت نمائيد) سوگند به خدا صبح كردم در حالتى كه گفتار (عهد و پيمان) شما را باور ننموده به همراهى شما طمع ندارم، و دشمن (معاويه و اصحابش) را به مساعدت شما بيم نمى دهم (زيرا بى وفائى و بد قولى شما بر من و دشمن آشكار گرديده است) چگونه است حال شما (كه هرچه شما را بجنگ با دشمن ترغيب مى كنم سهل انگارى مى نمائيد) چيست داروى درد شما (تا آماده سازم) به چه چيز علاج مى پذيريد (تا چاره كنم) دشمنان مردمانى هستند مانند شما (چرا شما مانند آنها نيستيد و از آنان به دل خود خوف و ترس راه داده ايد؟) آيا مى گوئيد گفتارى را كه نمى دانيد و اعتقاد به آن نداريد؟ (براى رفتن به جهاد با يكديگر مى گوئيد: چنين و چنان خواهيم كرد در صورتى كه اصلا اراده جنگيدن با دشمن نداريد) و آيا در دورى از معاصى غفلت داريد؟ (پس بيدار شويد) آيا در غير حق طمع داريد؟ (در راه باطل و نافرمانى خدا و رسول و امام بر حق سودى تصور مى كنيد؟ نه چنين است، بلكه طمع نفع بردن از راه باطل و غفلت د
ر معاصى و گفتار بدون علم و اعتقاد سبب بدبختى و بيچارگى در دنيا و آخرت است).