نامه 077-به عبدالله بن عباس
از وصيتهاى آن حضرت عليه السلام است نيز به عبدالله ابن عباس هنگامى كه او را به سوى خوارج فرستاده تا (براى نادرستى انديشه و گفتارشان) حجت و برهان آورد (و در آن او را از استدلال به قرآن نهى فرموده): با ايشان به قرآن مناظره كن (از قرآن دليل نياور) زيرا قرآن احتمالات و توجيهات بسيار (از تاويل و تفسير و مراد باطلنى و ظاهرى) در بر دارد (يكى از آنها را تو) مى گوئى و (يكى از آنها را ايشان) مى گويند (پس مباحثه دراز مى گردد) بلكه با آنان به سنت (فرمايشهاى پيغمبر اكرم مانند اينكه فرمود: حربك يا على حربى يعنى اى على جنگ با تو جنگ با من است. و فرمايش ديگرش: على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيثما دار يعنى على با حق است و حق با على هر جا على دور زند و برود حق با او دور مى زند يعنى على- عليه السلام هر چه بگويد و بكند از روى حق و درستى است) احتجاج كن و دليل آور، زيرا آنها هرگز از استدلال به سنت گريزگاهى نمى يابند (چاره اى ندارند جز آنكه راستى و درستى اين گفتار را بپذيرند).
نامه 078-به ابوموسى اشعرى
از وصيتهاى آن حضرت عليه السلام است در پاسخ نامه ابوموسى اشعرى كه او آن را از جائى كه (دومه الحندل كه در شرح خطبه سى و پنجم گذشت) ايشان (او و عمرو ابن عاص) را در آنجا براى حكومت (انتخاب نمودن خليفه) تعيين نموده بودند به آن بزرگوار نوشته بود، و اين نامه را سعيد ابن يحيى اموى در كتاب (خود كه نامش) مغازى (است) بيان كرده: چه بسا از مردم از بسيارى از نصيب و بهره خود (در دنيا و آخرت) بى بهره شدند، پس به دنيا روآوردند و (از راه حق پا بيرون نهادند، و) به هواى نفس سخن گفتند (و از گفتار خدا و رسول در پيروى از امام زمان خود چشم پوشيدند) و من از اين كار (خلافت) جائى آمده ام شگفت آور كه در آنجا گروهى چند گرد آمده اند كه نفسهاشان آنها را به كبر و خودپسندى واداشته (جاى بسى حيرت و شگفتى است كه من بين گروهى خود راى و خودپسند قرار گرفته ام كه به دستورم رفتار ننموده پرچم استبداد و مخالفت برافراشتند تا كار به جائى رسيد كه براى امر خلافت بين من و معاويه مانند تو و عمرو ابن عاص را حكم و ميانجى قرار دادند) پس من (در مماشات با آنها مانند آن است كه) دمل و ريشى از آنها را معالجه مى كنم كه مى ترسم (يكباره) خون بسته شد
ه گردد (آنگاه مداواى آن سخت شود) و (سبب اينكه با آنها مماشات كردم آن است كه) بدان (اى غافل از حق و حقيقت و اى نادان) براى انتظام امر امت محمد- صلى الله عليه و آله- و الفت و دوستى بين ايشان مردى از من حريص تر (كوشنده تر) نيست، و با اين كار خواهان پاداش و بازگشت نيكو مى باشم، و به زودى به آنچه كه وعده داده و قرار گزارده ام وفا مى كنم و اگر چه تو از شايستگى كه هنگام جدا شدن از من داشتى (همانطورى كه خود را پاك و نيك نماياندى) برگردى (و برخلاف قرآن كريم از روى هواى نفس حكم كنى) زيرا بدبخت و زيانكار كسى است كه از سود عقل و تجربه اى كه به او داده شده است بى بهره ماند (يا آنكه بگوئيم: آنچه وعده دادگام وفا مى كنم، اگر تو از شايستگى خود كه نشان دادى برگردى بدبخت هستى، زيرا بدبخت كسى است كه از سود و آزمايشى كه به او عطاء شده بى بهره مانده، ولى معنى اول بهتر است) و من بيزارى مى جويم (يا به خشم مى آيم و در هم مى شوم) از گوينده اى كه به باطل و نادرستى سخن گويد، و از اينكه كارى را كه خدا اصلاح فرموده تباه سازم (اگر در اين كار طبق دستور قرآن كريم رفتار شود من با آن همراهم و صلاح امت را به فساد نمى كشانم) پس آنچه را نمى شناسى
رها كن (گرد چيزى كه نمى دانى نگرد و احتياط و انديشه را از دست مده) زيرا بدكرداران مردم با گفتارهاى ناروا (سخنان برخلاف حق و حقيقت) به سوى تو مى شتابند (تا از حكم خردى تو نتيجه گرفته مسلمانان را به راه ضلالت و گمراهى برده بدبخت و بيچاره گردانند، خلاصه گفتار عمرو ابن عاص و مردم شام فريبت ندهد كه سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت را از دست خواهى داد) و درود بر شايسته آن.