ترجمه نهج البلاغه

محمد علی انصاری قمی

نسخه متنی -صفحه : 305/ 28
نمايش فراداده

خطبه 053-در مساله بيعت

از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در هنگام بيعت) (عثمان كه كشته شد) مردم براى بيعت كردن با من چنان خود را بيكديگر ميكوفتند كه تو گوئى شتران بى مهار و زانو بندى را مانند كه ساربانهايشان آنها رابسوى آبگاه سر داده اند، بطوريكه خيال كردم شايد آنها قصد كشتن مرا دارند، يا اينكه نزد بعضى كشنده بعضى ديگراند با اين ازدحام عجيب و بى سابقه دست مرا گشوده، و با من بيعت كردند، بعضى از آنها همچون طلحه و زبير هنوز بند پيمان را نبسته گسسته و جنگ جمل را سر پا كردند) و من ظاهر و باطن و پشت و روى اينكار را به اندازه خوب برآورد كردم كه چشم از خواب باز ماند، آنگاه ديدم (سر دو راهى قرار گرفته ام كه هيچ) چاره ندارم، يا بايد با پيمان شكنان بجنگم، يا بايد آنچه محمد صلى الله و آله آورده است منكر شوم (زيرا كه پيكار با ياغيان در صورت توانائى و قدرت بر امام زمان واجب و ترك آن در حكم انكار واجبات دينى است) پس درمان (دواى) جنگ را بر خويش آسانتر از درمان عذاب الهى و مرگهاى اينجهان را خوارتر از مرگهاى آن جهان بر خويش گرفتم (و مردانه عرصه جنگ را بر ياغيان تنگ كرده سركشانرا سر از پيكر بر گرفتم).

خطبه 054-درباره تاخير جنگ

از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگاميكه ياران گمان كردند حضرت در جنگ با شاميان كندى و درنگى دارد (زيرا پس از اينكه شريعه فرات بتصرف آن حضرت در آمده و ياران معاويه را از بر گرفتن آب مانع نيامد و چند روزى كار جنگ بمماطله برگذار شد بعضى گفتند شايد حضرت هراسى از كشته شدن دارد پاره ديگر گفتند شايد در وجوب جنگ با آنان مردد است لذا حضرت فرمودند: اما اين سخن شما كه آيا تا اين اندازه، درنگ در كار جنگ براى آنست كه من باكى از مرگ دارم (سخنى است پوچ و حرفيست سخت بيجا براى آنكه) به خدا سوگند من ابدا بيمناك از اين نيستم كه با من بر مرگ درآيم يا اينكه مرگ مرا در ربايد و حرف ديگرتان در اينكه (گمان ميكينيد) در جنگ با اهل شام گرد شك و ترديدى گشته ام (آنهم چنين نيست) به خدا سوگند من هيچ روزى دست از كار پيكار نكشيدم جز انكه انتظار داشتم گروهى از شاميان بمن پيوسته و هدايت شوند و چشم كم نور خود رابنورم روشن كنند و اين در نزد من محبوبتر از اين است كه آنها را در حال گمراهى بكشم اگر چه (عاقبت و ختم اينكار در محشر و) باز گشت گناه آن بر خودشان است (با اين وصف من موظفم تا ميتوانم مباردت بخونريزى نكرده و حجت را بر خصم تم ام كنم).

خطبه 055-در وصف اصحاب رسول

از سخنان آن حضرت عليه السلام است (كه در آن از رنجهاى توان فرسا و ثبات قدم خويش در جنگهائيكه در زمان رسول خدا (ص) واقع شده سخن رانده و ياران خويش را كندى و تسامح در جنگ نكوهش ميفرمايد): (در بدو اسلام در جنگها) ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم پدران و پسران و برادران و عموهاى خويش را (در راه پيشرفت دين بيدريغ) از دم تيغ ميگذرانديم و اينكار جز ايمان و تسليم را در ما نيفزوده و ثبات قدم در راه حق و شكيب بر سوزش درد و كشش و كوشش در جهاد با دشمن را در ما زياد ميكرد (در صحنه هاى خونين پيكار بسيار اتفاق ميافتاد كه) يكى از ما و ديگرى از خصم مانند دو قوچ نر (شاخ در شاخ شده و) بهم در مى افتادند (و هر يك حريف را در كار بست و گشاد بودند) تا مگر كدام يك جان ديگرى را از پيكر در كشيده و هم آورد را از شرنگ مرگ سيراب سازد پس گاهى پيروزى از آن ما بر دشمن و گاهى از آن دشمن بر ما بود همينكه خداوند راستى (و خود گذشتگى در راه پيشرفت دين) را در ما ديد خوارى را بر دشمن و يارى را بر ما نازل فرمود تا اينكه اسلام0 در جايگاه خودش) قرار گرفت، وهمچون شتريكه هنگام راحت باش سينه و گردن خويش را بر زمين مينهد بدانسان مراك ز خويش را پر كرد (و انوار خيره كننده قرآن جهان را روشن ساخت) بجان من سوگند است كه اگر اين طوريكه شما (در راه يارى از دين) رفتار ميكنيد ما رفتار كرده بوديم ابدا ستون دين برپا نمى ايستاد، و شاخ درخت ايمان سرسبز نميگرديد. به خدا سوگند با اين شيوه (ناپسنديكه شما در جنگ پيش گرفته ايد بجاى شير گوارا از ناقه جهان) خون خواهيد دوشيد و پس از آن (هنگاميكه خصم را بر خويش چيرگى داديد) پشيمان خواهيد شد (لكن چه سود)