هيچ شرف و ارجمندى اى از گوهر اسلام والاتر، و هيچ بزرگى و عزتى از تقوا عزيزتر، و هيچ دژ استوارى از خوددارى از گناهان نيكوتر، و هيچ شفيعى از توبه رهاننده تر، و هيچ گنجى بى نياز كننده تر از قناعت، و هيچ مالى فقر را دور كننده تر از خوشنودى بدانچه كه ميرسد نيست (كه نيست) هر آنكه بدانچه ميرسد خورسندى ديد البته اساس آسايش را نيكو بساطى گسترده است، رغبت بدنيا پيدا كردن مركب رهوار رنج و گشاينده درهاى گرفتارى است، حرص و آز، كبر و گردنكشى رشك و حسد (سه خوى زشت و نابهنجاراند كه) انسان را به فرو افتادن در گناهان ميخوانند (و شخص را به بدكارى ميكشانند) بدكارى گرد آورنده كليه زشتيها و بديها است.
جابرا، دين و دنيا اساس استوار بر چهار نفر است: يكى دانشمنديكه دانشش را بكار افكند (و بدان عمل كند) ديگر نادانيكه از ياد گرفتن سر باز نزند، ديگر بخشنده مردى كه از بخشش بخل نورزد، ديگر فقيريكه آخرتش را بدنيا نفروشد (اگر اين چهار كس اين چهار صفت را بكار بندند جهان همچون ساحت بوستان مصفا گردد و جامعه زندگانى آبرومندى را بنياد نهند بالعكس اگر برخلاف اين چهار نفر عمل شد) پس هنگاميكه عالم عملش را بكار نيفكند و ضايع گذارد جاهل از فراگرفتن دانش سر باز زند، و آن هنگام كه دارا از بذل و بخشش باز ايستد، نادار دينش را بدنيايش بفروشد (در اين صورت اين چهارپايه كه خراب شد كاخ انسانيت و فضيلت منهدم گردد) جابرا، هر آنكه نعمتهاى الهى بروى بسيار گردد دست خواهش مردم بيشتر بسويش دراز گردد، در اين هنگام اگر آن كس براى اداى آنچه كه خدا بر وى واجب گردانيده است بپاى خيزد آن نعمت را بر خويش پيوسته و پايدار دارد، و اگر در آنچه كه بر وى واجب افتاده بر پاى نخواست آن نعمت را بمعرض نيستى و نابودى كشانده است.
(ناگفته نماند كه از قضاياى اتفاقيه است كه ابن جرير طبرى دو نفراند هر دو بهمين نام، و همين كنيت و هر دو عالم و صاحب مولفات كثيره: يكى شيعى، و ديگرى سنى محمد بن جرير طبرى شيعى شيخ عالم ما هر خبير متكلم، محمد بن جرير رستم الطبرى الاملى صاحب كتاب دلائل الامامه و المسترشد و از بزرگان علماء قرن چهارم است محمد بن جرير طبرى سنى صاحب تاريخ معروف طبرى و كتاب طرق حديث الغدير و او نيز از بزرگان عامه است بارى اين) ابن جرير طبرى (سنى) از عبدالرحمن بن ابى يعلى فقيه كه (از بزرگان اصحاب امام عليه السلام و) از كسانى است كه براى پيكار با حجاج اين يوسف با ابن اشعث بيرون شده بود روايت كرده است كه او در جمله سخنانى كه مردم را براى انگيزش بر پيكار تحريص مينمود گفته است: من از على ابن ابيطالب كه خداوند در مرتبه نيكانش قرار دهد و ثواب شهداء، و در ستمكاران را بوى عطا فرمايد شنيدم روزيكه با مردم شام برخورد شديم ميفرمود: الا اى مومنين هر آنكه ستمى را بنگرد كه بكار افتاده است، و كار ناپسندى را بيند كه مردم را بدان ميخوانند و او در دل آن ناپسند را زشت پندارد البته رهائى يافته است، و هر كس بزبان آن را بد داند او با جور و از رفيقش برتر است، اما آنكه آنرا با شمشير انكار كند، تا آنكه سخن خداوند والاتر و ستمكاران سخن پائين تر آورد (نهنگ آسا در درياى مهالك فرو شود، تا پرچم توحيد را بر افرازد، و كفر را ريشه براندازد) اين مرد آن كسى است كه براه رستگارى رسيده، و بر طريق ايستاده و يقين بحق در درونش نورافشانى آغاز نهاده است.