از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه در آن حالات مردم آخرالزمان را تشريح فرموده اند: (در دوران جاهليت كليه بشر به پرستش اوثان و ستايش نيران سرگرم بودند) پس خداوند تعالى محمد صلى الله عليه و آله را براستى و پيامبرى برانگيخت، تا اين كه بندگانش را از پرستش بتها، و اطاعت (از دستورات) شيطان بسوى پرستش، و پيروى (از اوامر و نواهى) خودش بكشاند (و اينكار را انجام داد) به وسيله قرآنى كه او را آشكار و استوار گردانيده، تا اين كه بندگانش او را پس از وقتى كه نشناختند بشناسند و اقرار به (يگانگى) او كنند، پس از آنكه او را انكار ميكردند و (وجود) او را ثابت دانند، پس از آنكه منكرش بودند (و به هست و بود او اعتقاد نداشتند) پس خداوند پاك خود را در كتابش به بندگان نشان داد، (و قدرت و سطوت خويش را در آن آيات با هرات بيان ساخت) بدون اين كه آنچه را كه از قدرتش به آنان نشان داده بود ديدن توانند، و آنان را از سطوت و جلالت خود ترسانده (و به آنان گوشزد كرد) كه چگونه نابود كرد كسانى را كه بعقوبات نابودشان كرد، و چسان درويد و هلاك كرد كسانى را كه به صدمات درويد و هلاكشان ساخت (مانند قوم عاد و ثمود و لوط و سبا، به باد و آتش و آب و زلزله و غير اينها).
قسمتى از همين خطبه است آگاه باشيد زودا كه پس از من زمانى بر شما پديدار شود، كه در آن زمان چيزى پنهان تر از حق، و پيداتر از باطل، و بيشتر از دروغ بستن بر خدا و رسول نباشد، در نزد اهل چنين زمانى متاعى نارواجتر از قرآن نباشد، هنگاميكه بحق تلاوت شود (و سخن از عمل كردن به ميان آيد) و جنسى رواجتر نزد آنان نيست هنگامى كه قرآن را از جايگاههاى خودش بردارند، (و بخلاف معانئى كه از جانب خدا و پيغمبر و ائمه طاهرين بر آن وضع شده معنى كنند) در آن زمان در شهرستانها چيزى ناشناستر از خوبيها و شناساتر از بديها نيست (معروف منكر و منكر معروف ميگردد) بر دارندگان قرآن (مسلمانانى كه مامور بعمل كردن بقرآن اند بدان عمل نكرده و) آنرا بيفكند، و حافظين قرآن آنرا فراموش نمايند، پس در اين روزگار قرآن و اهلش نيست پنداشته شده، و دور، و دو مسافراند كه با هم همسفراند، و هيچ جا دهنده به آن دو جا ندهد (و احترامى از آن دو نگه ندارد) در اين زمان است كه قرآن و اهل آن (گر چه بظاهر) در بين مردم بوده، و با ايشان هستند و (در حقيقت) در ميانشان نبوده و با آنها نميباشند (مردم قرآن دارند و بدان عمل نميكنند، عالم دارند و از او اخذ احكام نمى ن مايند) زيرا كه گمراهى و هدايت اگر چه در يكجا جمع آيند با هم موافقتى ندارند، پس در اين هنگام مردم بر دورى از هم اجتماع كنند، و از جماعت جدا شوند، تو گوئى آنان پيشوايان قرآن اند، نه قرآن پيشواى آنان، آنگاه نزد ايشان باقى نماند از قرآن مگر اسمى، و نشناسند از او جز خط و مكتوبى (و اين بى اعتنائى بقرآن و عالم آن تنها اختصاص به آن زمان ندارد بلكه) از زمان پيش هم كار ستم را نسبت به نيكويان بمنتها درجه رسانيدند، سخنان درست آنان را افتراى بر خدا نام نهاده، و كار نيكشان را پاداش بد دادند، جز اين نيست كه پيشينيان شما را درازى آرزوهاشان، و دور پنداشتن اجلهاشان آنها را به هلاكت رسانيد، تا آنكه فرود آمد بر آنان مرگ موعودى كه پوزش طلبيدن از آن بدور است (و عذر احدى را نمى پذيرد) و توبه كسى را قبول نميكند، و با او مصيبتهاى شكننده (لذات) و محنتهاى سخت فرود مى آيد.
قسمتى از همين خطبه است اى مردم هر كه از خدا طلب پند و اندرز كند (بكارهاى خير) موفق گردد، و هر كه گفتار (قرآن) را رهنماى خويش گرفت بسوى راست ترين راهها هدايت شود (و در پناه لطف خدا بيارامد) براستى كسى كه همسايه و در پناه خداست (از عذاب و گرفتارى آخرت) ايمن است و دشمن او (كه از قوانين و دستورات او سر برتافته در آن روز) هراسان و بيمناك است، براستى كه زيبنده نيست كسى كه عظمت و بزرگى خدارا شناخت خويشتن را بزرگ شمرد، زيرا بلندى مقام كسانى كه ميدانند خداوند تا چه اندازه بزرگ است (كه دست هيچ آفريده بدامان عظمتش نميرسد) به آنست كه در برابر او كوچك و فروتن باشند، و سلامتى كسانى كه ميدانند او تا چه پايه قادر و توانا است (كه خردها از درك ذات مقدسش ناتوانند) به آنست كه سر تسليم را در پيشگاهش فرود آورند، پس از حق (پيغمبر و ائمه طاهرين) نگريزند، گريختن شخص تندرست از خوره دار، و شفا يافته از بيمار، دانسته باشيد شما هرگز هدايت را نمى شناسيد، تا ماداميكه ترك كننده راه هدايت را بشناسيد و هرگز بعهد و پيمان قرآن وفا نمى كنيد، تا كسى كه پيمان آنرا شكسته بشناسيد، و هرگز بكتاب خدا چنگ نيفكند (و عامل بتعليمات آن نميشون د) تا كسى كه آنرا دور انداخته بشناسيد (پس هر وقت كه شما گمراهان و پيمان شكنان و پشت كنندگان بقرآن شناختيد، و از آنها دورى گزيديد) هدايت و وفاى بعهد و تمسك بقرآن را از اهل آن (محمد و آل محمد) درخواست نمائيد، زيرا كه ايشان زنده كننده علم و دانش و ميراننده جهل و نادانى هستند، اينان اند كسانى كه حكم ايشان (در احكام الهيه و قوانين قرآنيه و حل مشكلات قضائيه و اتفاقيه) شما را از علمشان و خاموشيشان شما را از گفتار (صدق) شان، و ظاهرشان شما را از باطنشان آگاه ساخته و خبر ميدهد (زيرا كه علم اينان سرشار و گفتارشان پاكيزه، و ظاهر و باطنشان مساوى و همه اخلاق و اطوارشان طبق رضاى الهى است) نه با دين مخالف اند، و نه در آن اختلاف دارند (همه در احكام الهى و دستورات رسول خدا با هم متفق اند) پس دين درباره آنان گواهى صادق، و خاموشى گويااست (كه بزبان بى زبانى گواه حقيقت آنان ميباشد)