امر در چارچوب شكل گيرى سازمان هاى جهانى و اتحاديه ها به تدريج در حال شكل گيرى است و اما بر اساس تاريخى و زمان، مسئله داراى چهار برهه است:
الف: فلسفه سياسى در دوران باستان تا قرن پنجم ميلادي
ب: دوران قرون وسطى تا قرن پانزدهم ميلادي
ج: دوران معاصر از قرن پانزدهم تا بيستم
د: دوره ى جديد كه از قرون بيستم به بعد را در بر مىگيرد. طبقه بندى بر حسب زمان در فلسفه ى سياسى غرب، شهرت بيش ترى دارد1؛ در نتيجه، اين نوشتار بر اساس همين شيوه به اين بحث نظر دارد و ديدگاه متفكران سياسى را از دوران باستان تا دوران معاصر درباره ى جامعه و سياست بيان مىكند.
1ـ1 ـ افلاطون بنيان گذار تفكر جامعه ى مدنى است، با روايت و تفسير خاصى كه وى از آن داشت. او انديشه هاى سياسى خود را بر مبانى فلسفى و نظرى خويش مبتنى ساخت؛ زيرا از نظر افلاطون ميان سياست و فلسفه، پيوند عميقى وجود دارد و همچون تار و پودى در هم تنيده شده اند. محصول اين پيوند، سه كتاب «جمهوري»، «قوانين» و «سياست» شد. وى در اين سه اثر، نظرات خود در باره ى شكل حكومت، چگونگى اداره ى شهر و كشور و نقش مردم در حيات اجتماعى حكومت را بيان كرد. افلاطون علت احداث مدنيّت و شهر را نيازمندىهاى اقتصادى همچون خوراك، مسكن، لباس و مانند اين ها مىدانست و بر آن اساس، تقسيم كار و مشاغل گوناگون برزگرى، پارچه بافى، پيشه ورى و غيره را پيشنهاد داد. وى در اين تقسيم كار و طبقات
1. فلسفه ى سياسى، درس نامه مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خميني.