جامعه ی مدنی و حاکمیت دینی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اجتماعى به طبيعت استناد مىكرد و بر آن باور بود كه طبيعت، استعدادهاى مشابه در همه ى انسان ها خلق نكرده است، پس رعايت عدالت كه روح جامعه است، اقتضا مىكند كه مسئوليت ها و وظايف شغلى بر اساس، استعدادها تقسيم گردد.1 شهر و جامعه ى مطلوب از ديدگاه افلاطون، داراى چهار صفت حكمت، شجاعت، خويشتن دارى و عدالت است و حكمت و حُسن تدبير كه از سنخ حكمت عملى است، از علم سرچشمه مىگيرد.2 چنين مدينه ى فاضله اى با اوصاف چهارگانه اش زمانى تحقق مىيابد كه حكيمان، حاكم؛ و حاكمان، حكيم گردند.3 در چنين شهر و جامعه اى، ثروت زمام داران طلا نيست بلكه حكمت و پرهيزكارى است كه همانا ثروت واقعى مردمان سعادت مند است.4 جامعه ى مدنى افلاطون، جامعه اى طبقاتىاست و سلسله مراتب در آن، به ميزان برخوردارى انسان ازعقل و حكمت و استعدادهاى درونى است و بر اين اساس، جايگاه توليد كنندگان، سلحشوران، مشاوران، قضات و حتى بردگان و حكومت مطلق حكيمان، همگى ريشه تكوينى دارد.افلاطون در جامعه ى شهرى خود براى زنان نيز همانند و هم رديف با مردان نقش فردى و اجتماعى قائل است، مواهب طبيعى را در مرد و زن يكسان مىداند و پرورش و تربيت آن ها را در موسيقى، ورزش، انضباط نظامى، تمامى پيشه ها و حرفه ها و حتى جنگ توصيه مىكند.5مخالفت افلاطون با حكومت دموكراسى آن هم از سنخ «آتني»، به جهت