متفكران غربى و دانشمندان مسلمان، در اين كه انسان ها داراى حقوقى هستند و براى احقاق حقوق شان حكومت تشكيل مىدهند، اتفاق نظر دارند اما درباره ى اين كه حقوق واقعى انسان چيست داراى اختلاف نظر مىباشند. ريشه ى اختلاف دانشمندان مسلمان با برخى متفكران غرب در جهان بينى آن ها نهفته است. انديشمندان اسلامى، جهان را مخلوق پروردگارى حكيم مىدانند كه داراى نظامى استوار، منسجم و هدف دار است؛ جهان متجرى نيكو براى ساختن آينده اى ابدى است و البته جهان در خدمت و مسخر خليفه ى الهى يعنى انسان است؛ انسان موجودى نيست كه چند صباحى جهت خوش گذرانى، هستى يافته باشد بلكه آفريده اى است كه در او استعدادهاى شگفت آورى نهفته و نهاده شده است. انسان معجونى است كه از فرشتگان نيز مىتواند اوج گرفته بالاتر برود تا به قاب قوسين او ادنى برسد. اين جهان بينى و انسان شناسى، باعث شده است تا متفكران مسلمان آن دسته از حقوق را براى انسان، واقعى بشمارند كه در جهت تأمين آن سعادت ابدى باشد و بديهى است چون انسان در اين جهان زندگى مىكند و موجودى اجتماعى است و اجتماع در رشد و كمال انسان يا انحطاط و سقوط او بسيار مؤثر است داراى حقوقى در اين جهات نيز هست ولى هدف نهايى تمام حقوق انسانى، تحصيل حقيقت انسانيت مىباشد اما جهان بينى پاره اى از فلاسفه ى غربى، جهان بينى مادى است و كمال و خواست انسان را در آرامش و رفاه مادى و دنيوى منحصر مىكنند؛ به همين جهت حقوقى را براى انسان، اساسى و ريشه اى مىدانند كه تأمين كننده ى منابع مادى و فراهم كننده ي