آن جناب كه در شرح فارسي ميخواهد «جمع بين التشبيه و التنزيه» محيالدين را به «امرٌ بين الامرين» اهل بيت (عليهم السلام) تشبيه كند، نه نظر محيالدين را دريافته ونه معناي اين اصل اصيل اهل بيت (عليهم السلام) را.
اما اين نكته را كه محيالدين در اين سخن تقليد كرده است، به نيكي دريافته است.
محيالدين در آخرين عبارتش گفت: انسان ميتواند خدا را اجمالاً بشناسد همان طور كه نفس خودش را به طور مجمل ميشناسد، اينك ادامه سخنش: ـ ولذلك ربط النبي (صلّى الله عليه وآله وسلّم) معرفة الحقّ بمعرفة النفس، فقال: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»: و به همين جهت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) معرفت خدا را به معرفت نفس ربط داد و فرمود: هر كس خودش را بشناسد خدا را شناخته است.
1- اين حديث بزرگترين دستآويز صوفيان است كه از آن هم براي تجلي بالذات خدا، ظهور بالذات خدا، و هم براي «وحدت وجود» بل «وحدت موجود»، و هم براي «همه چيز خدائي» و بالاخره «انسان خدائي»، استفاده ميكنند و سخت به آن چسبيدهاند.
2- قيصري در شرح ميگويد: زيرا نفس انسان شامل است بر جميع مراتب كونيّه و الهيّه، و خدا نيز مشتمل است بر اينها به حسب ظهوراتش در آنها.
3- فلسفه و عرفان قرآن واهل بيت (عليهم السلام): ميگويد: همه اشياء وهر چيز نشانه و آيه است بر اين كه خدائي هست و اين جهان هستي خودسر و به خودي خود به وجود نيامده است.
و آن چه بيش از همه در دسترس است و هميشه آماده براي مطالعه و بررسي است خود انسان است.
يعني اگر كسي به افقهاي دور (آيات آفاق) دسترسي نداشته باشد به خودش كه دسترسي كامل دارد.