محی الدین در آینه فصوص جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محی الدین در آینه فصوص - جلد 1

مرتضی رضوی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشتباه بزرگ

مسئله «تنزيه و تشبيه» به «وجودشناسي‌» و «هستي‌شناسي‌» مربوط است.

اما مسئله «امر بين الامرين» به شناخت «فعل» و «رفتارها و كردارهاي انسان» مربوط است.

محي‌الدين و مريدش شارح فارسي‌، اين موضوع را در نيافته و دو موضوع را با هم خلط كرده‏اند.

خلطي كه به شدت بي‌سوادانه و كودكانه است.

اشعريان «افعال انسان» را مخلوق خدا مي‌دانستند.

ومعتزليان آن را از هر جهت كاملاً فعل خود انسان مي‌دانستند.

آنان دست انسان را مي‌بستند و اينان دست خدا را.

و بر سر حديث «القدرية مجوس هذه الامّة» دعوا داشتند آنان مي‌گفتند: اشعريان «قدريّه» هستند و اينان مي‌گفتند معتزله «قدريّه» هستند.

و با كمي توجه مشخص مي‌شود كه هر دو راست گفته‏اند و هر دو «قدريّه» هستند.

زيرا اشعريه «جبر مستقيم الهي‌» را مسلط بر افعال بشر مي‌دانستند.

و معتزله «جبر قوانين عالم» را.

يعني تفويض را مسلط بر اراده خدا مي‌كردند و مصداق «يدالله مغلوله» مي‌شد.

مكتب اهل بيت‏ (عليهم السلام)، اين هر دو جبر را رد كرد و گفت «امر بين الامرين».

در اين موضوع، مباحثات اشعري‌، معتزلي‌، شيعه و هر كس ديگر به محور «فعل» و «كردار» است و هيچ ربطي به «وجودشناسي‌» ندارد.

در مقالات مقدماتي جلد اول عرض كردم «صوفيان در قله ادب و هنر» هستند و بايد از هنرشان بهره‏مند شويم.

اينك براي تفنن و يك تنفس در ميان بحث، از زبان جامي صوفي و شيرين سخن، ببينيم محي‌الدين و مريدش شرح فارسي‌، چگونه اداي مكتب امام صادق (عليه السلام) را در مسئله «امر بين الامرين» در آورده‏اند.

زاغي در مرغ زاري كبكي را ديد:




  • نادره كبكي به جمال تمام‏
    تيهو و دراج به دو عشق باز
    پايچه‏ها بر زده تا ساق پاي‌
    تيز رو و تيز دو و تيز گام‏
    هم حركاتش متناسب به هم‏
    زاغ چو ديد آن ره و رفتار را
    با دلي از دور گرفتار او
    باز كشيد از روش خويش پاي‌
    بر قدم او قدمي بركشيد
    در پي اش القصه در آن مرغ زار
    عاقبت از خامي خود سوخته‏
    كرد فراموش ره و رفتار خويش‏
    ماند غرامت زده از كار خويش‏



  • شاهد آن روضة فيروز فام‏
    بر همه از گردن و سر، سرفراز
    كرده ز جستي به سر كوه جاي‌
    خوش روش و خوش پرش وخوش خرام‏
    هم خطواتش متقارب به هم‏
    و آن روش و جنبش هموار را
    رفت به شاگردي رفتار او
    از پي او كرد به تقليد جاي‌
    وز قلم او رقمي مي‌كشيد
    رفت بر اين قاعده روزي سه چار
    رهروي كبك نياموخته
    ماند غرامت زده از كار خويش‏
    ماند غرامت زده از كار خويش‏



/ 611