ظهور عدد «واحد» در مراتب عشرات، مآت، الوف، به «عمل شمارش» مربوط است كه فعلي از افعال انسان است و ربطي به وجود و عدم «كثرت» ندارد و از بحث ما خارج است.
حتي اگر كثرت وجود نداشت، خود همين عمل و فعل نيز امكان عملي نمييافت.
پس كثرت حقيقت دارد و واقعيت است.
در آن دوران كه انسان به وجود نيامده بود و عمل شمارش او هم نبود، آيا «تعدد» و «كثرت» در عالم نبود!؟!.
خلط كردن اعتباريات به واقعيات، و نيز خلط ميان «فعل انسان» و ميان «كثرت»، يك كار نادرست و عوامانه است كه سيماي اين بحث را خراب ميكند و صاحبش را به سراب ميرساند.
محيالدين ميگويد: ممكن است شيء حساً معدوم و عقلاً موجود باشد.
مرادش چيست؟ اشياء چند نوع هستند:
1- خدا
محسوس نيست و عقل وجودش را وجوباً اثبات ميكند، و به قول ارسطوئيان: واجب الوجود.
2- ماده
ـ ماده به معني فيزيكي نه ارسطوئي ـ: محسوس است هم حساً و هم عقلاً، موجود است.
مثل: عطر، سرما، گرما، عشق، غم، شادي، و...
كه ماده نيستند، مادي هستند كه هم حساً موجودند و هم عقلاً.