ظهورعدالت كبري درحكمت متعاليه
1ـ همانطور كه ملكه عدل در عقل عملي اقتضاء دارد كه وي امير شهوت و غضب و فرمانرواي ارادت و كراهت و راهنماي تولّي و تبرّي گردد نه اسير آنها، ملكه عدل در عقل نظري ايجاب ميكند كه وي امير خيال و وهم و فرمانرواي سمع و بصر و راهنماي حسّ گردد نه اسير آنها.
كسي كه در مسائل علمي حسّ گراست و يا گاهي با اصالت حسّ و زماني به اصالت عقل ميانديشد، هرگز به ملكه عدل در تعقّل نرسيده است ؛ زيرا عاقل در عين حفظ شؤون مدارك ديگر، آنها را تعديل ميكند و از هر كدام وظيفه خاص آن را ميطلبد و هرگز رهين آنها نخواهد شد، مثلاً براي تشكيل قياس و يا استقراء و مانند آن، از موارد جزئي كه محصوص حسّ و خيال و وهم ميباشد استمداد ميكند ليكن در استنتاج كه يك اصول كلّي است آنها را دخالت نميدهد.
عقلِ مشوب به خيال و وهم، چون كلّي را درست درك نميكند، قهرا از فيض برهان كه فقط در محورهاي كلّي دور ميزند محروم خواهد بود. و اسارت عقل نظري تحت خيال و وهم در انديشههاي علمي، نظير اسارت عقل عملي است تحت شهوت و غضب در ارادههاي عملي: «كم مِنْ عقلٍ أسير تحت هوي أمير»25.
چه اينكه عقل نظريِ آزاد، نه مسائل اعتباري را با حقيقي خلط ميكند و نه در امور غيرمهمّ ميانديشد و نه در چيزي كه مبرهن نيست، تدبر مينمايد.
ابن سينا(قدس سره) كه عقل بالفعل بود، درباره برتري ايجاب بر سلب يا بالعكس كه فاقد ارزشهاي برهاني است چنين ميگويد:
«وأمّا ماخاضوا فيه من حديث أنّ الايجاب أشرف أو السلب حتي قال بعضهم: انّالايجاب أشرف و قال بعضهم: ان السلب فيالاُمور الالهية أشرف منالايجاب، فنوع منالعلم لا أفهمه ولا أميل أن أفهمه»26.
2ـ نمونههائي از تفكّر عقلي ناب و تعقّل مشوب به خيال و وهم، ذيلاً يادآوري ميشود27 تا تفاوت عَدل علمي و عقل آزاد، از غير آن واضح گردد.
يكم: مقتضاي برهان عقلي آن است كه ممكن بدون تحقّق علّتِ غائي يافت نميشود، چه اينكه بدون علت فاعلي نيز حاصل نخواهد شد؛ و چون ترجيح بدون مرجح، انكار مبدأ غائي است قهرا محال ميباشد، گرچه سرانجام مستلزم انكار مبدأ فاعلي است و چون اصل عليّت، يك مطلب عقلي است نه حسّي28، همه شؤونِ اصلي و كلّي آن را بايد در محور عقل فهميد نه آنكه در مدار حسّ جستجو كرد.
كسي كه عقل نظري او در رهن وهم و گرو خيال نيست در اين فتوا درنگ نميكند گرچه رهزنهاي حسّي فرواني فرا راه او نصب شوند.
و كسي كه عقل او مشوب به خيال است، چنين ميگويد: ما مشاهده ميكنيم كه انسان گرسنه در انتخاب يكي از دو نانِ برابر يا انسان گريخته در انتخاب يكي از دو را متساوي و انسان تشنه در انتخاب يكي از دو قدح همسان، هيچگونه مزيّتي را در بين نمييابد، معذلك يكي را بر ديگري ترجيح ميدهد؛ پس ترجيح بدون مرجّح رواست.
غافل از آنكه عدم اطلاع بر مرجح، غير از جزم به عدم آن در واقع است و به تعبير صدرالمتألهين (قدس سره) اين گروه در دوره اسلامي، همسان سوفسطائيه در گذشتهاند29.
دوّم: فتواي عقلِ صريح آن است كه هر وجودي ذاتا خير است و هر چه ذاتا خير است امر وجودي ميباشد و هر عدمي كه شأنيّتِ وجود داشته باشد شرّ است و هر چه ذاتا شرّ است امر عدمي خواهد بود.