ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 15 -صفحه : 220/ 133
نمايش فراداده

خليفه خون بى گناهان را پايمال مى كند

كرابيسى در ادب القضاء با زنجيره اى درست از زبان سعيد پسر مسيب آورده است كه عبد الرحمن پسر ابو بكر گفت: اندكى پيش از كشته شدن عمر من گذارم بر هرمزان افتاد كه با جفينه و ابو لولو راز مى گفت و مى شنيد پس چون مرا ديدند برخاستند و از ميان ايشان دشنه اى دو سر به زمين افتاد كه دسته آن در ميانش بود پس ازآن، در دشنه اى كه عمر با آن كشته شده بود نگريستند و ديدند همان است كه او چگونگى اش را مى گويد پس عبيد الله پسر عمر برفت و شمشيرش را برگرفت و همين سخن را از عبد الرحمن بشنيد پس به نزد هرمزان شد و او را كشت و جفينه را كه دخت كوچك بو لولو بود بكشت و خواست همه برده هاى مدينه را بكشد كه جلوش را گرفتند و چون عثمان بر سر كار آمد عمرو پسر عاص به وى گفت: اين پيش آمد در هنگامى رويداده كه تو بر مردم فرمانروائى نداشته اى پس خون هرمزان پايمال شد.

گزارش بالا را هم طبرى با اندكى دگرگونى در تاريخ خود 42/5 آورده و هم محب طبرى در الرياض 150/2چنان كه ابن حجر نيز در الاصابه 619/3 آن را ياد كرده و آن را به همين گونه كه ما آورديم درست شمرده است.

و بلاذرى در الانساب 24/5 از زبان مدائنى آورده است كه غياث پسر ابراهيم گفت: عثمان بر فراز منبر شدو گفت: هان اى مردم ما سخنرانان نبوديم و اگر زنده بمانيم و اگر خدا خواست برايتان به گونه اى كه بايد سخنرانى خواهيم كرد و اين هم از خواست خدا بود كه عبيد الله پسر عمر خون هرمزان را بريزد و هرمزان نيز از مسلمانان بوده و هيچ بازمانده اى به جز توده مسلمانان ندارد و من پيشواى شمايم و از وى گذشتم آيا شما هم مى گذريد؟ گفتند آرى پس على گفت: اين تبهكار را بكش كه كارى سهمناك به جاى آورده و مسلمانى را بى گناه كشته است وبه عبيد الله نيز گفت: اگر روزى دستم بتو رسد در برابر هرمزان تو را خواهم كشت.