ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 15 -صفحه : 220/ 20
نمايش فراداده

داستان آبكينه

اين جا ديگر همه تيرهائى كه اين گروه در تيردان كينه خود داشته ودر خرجين دشمنى هاشان اندوخته و به سوى ابوطالب مى افكندند به مى رسد كه همه آن ها را آورده و پنبه اش را زديم و ديگر چيزى برايشان نمانده است مگر داستان آبكينه و هوچى گرى هاو گرد و خاك هائى كه دشمنان ابوطالب در پيرامون آن به راه انداختنه اند واينك بازگو مى كنيم.

بخارى و مسلم از زبان سفيان ثورى- و او از عبدالمطلب پسر عمير و او از عبدالله پسر حارث- آورده اند كه عباس پسر عبدالمطلب گفت پيامبر "ص" را گفتم: عمويت كه پاسدارى تو را به گردن گرفت و براى تو به خشم مى آمد تو چه نيازى از او برآوردى؟ گفت او در آبكينه اى از آتش است و اگر من نبودم در پائين ترين جاى هاى دوزخ مى بود.

و به گزارش ديگر: گفتم اى برانگيخته خدا راستى كه ابوطالب تو را يارى و نگهبانى مى نمود. آيا اين كارهايش سودى براى او دارد گفت آرى او را يافتم كه در دل آتشى سخت بود پس او رابه سوى آبكينه اى بيرون فرستادم.

و اين هم گزارش ليث است- اززبان ابن الهاد و او از عبدالله پسر خباب و اواز ابو سعيد- كه: چون در نزد پيامبر "ص" ابوطالب را ياد كردند گفت شايد كه روز رستاخيز ميانجى گرى من به او سود رساند و او را در آبكينه اى از آتش بنهند كه تا استخوان پشت پاى او مى رسد ومغز او را به جوش مى آرد.

و در صحيح بخارى از زبان عبدالعزيز پسر محمد داراوردى و او از يزيد پسر الهاد مانند همين گزارش آمده جز ايين كه آن جا مى خوانيم: "... پوسته اى را كه مغز وى در آن است به جوش مى آرد. "

برگرديد به صحيح بخارى در بخش هاى برترى ها "ابواب المناقب" بخش سرگذشت ابو طالب ج 6 ص 33 و 34 و در كتاب الادب بخش نام سرپوشيده بت پرست"باب كنيه المشرك" و به صحيح مسلم كتاب الايمان "نامه گروش" و به طبقات ابن سعد 106/1 چاپ مصر و مسند احمد 206/1 و 207 و عيون الاثر 132/1و تاريخ ابن كثير، 125/3

امينى گويد: ما در زنجيره اين گزارش ها نه براى بودن سفيان ثورى بگو مگو مى كنيم- كه چنان چه در بررسى آيه نخست گذشت كاستى گزارش ها را پنهان مى داشته و از زبان دروغگويان گزارش مى نوشته- و نه براى بودن عبدالملك پسر عمير لخمى كوفى كه زندگى اش دراز شد و نيروى يادآورى اش تباه گرديد كه ابو حاتم گفته او را از پاسداران "حافظان" نتوان شمرد چرا كه نيروى يادآورى اش دگرگونه شد و احمد گفته در كار بازگوگرى ناتوان است و مى لغزد و ابن معين گفته: گزارش ها را درهم بر هم و آشفته مى سازد و ابن خراش گفته: شعبه او را پسنديده نمى داشت و كوسج آورده است كه احمد او را در كار گزارشگرى بسيار ناتوان و سست مى شمرد.