ترجمه الغدیر

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

جلد 19 -صفحه : 162/ 63
نمايش فراداده

درميان اصحاب، جمعى ديگر هستند كه سر و جان در راه عشق خدا و پيامبرش باخته بودند، و آنها كه نامشان در روايت آمده هرگز به گرد ايشان نمى رسيدند وبه عقيده ما فرسنگ ها از آنان دور بوده اند، مانند سلمان فارسى، ابو ذر، مقداد، عمار و عباس عموى پيامبر "ص" و نظائرشان. لكن جاعلان چشم از ايشان پوشيده و عنوان خدا دوستى بر آن " بى تبار " نهاده اند كه پسر " بى تبارى ديگر و بد خواه و پيامبر "ص" " است و پسر " نابغه "، پسر كنيز سياه ديوانه اى كه خود را نجس مى كرده و با او باش همبستر مى گشته و در يك روز با چهل مرد خفته است، پسر " عاص "، پسر " كشتار گر "، پسر كسى كه شش نفر ادعاى پدريش را كردند، آن كه در ميدان نبرد براى جان بدر بردن عورت خويش نمايان ساخت، آن كه بيگانه اى را بر بستر همسرش يافت و غيرتش بر نيانگيخت و بدش نيامد، هرزه اى پست، بى خيرى نكوهيده، فرو مايه اى زناكار، و دشمن حق و پشتيبان باطل و ...

آرى، عنوان خدا دوستى بر چنين موجود نهاده اند و از ذكر مردان بزرگى كه قهرمان ديندارى و پيشواى امت و سر آمد اصحاب و پاك ترين ايشان بوده اند خود دارى نموده اند.

  • اگر اين رويه بپايد و تغيير نيابد نه بر مرده بر زنده بايد گريست

  • نه بر مرده بر زنده بايد گريست نه بر مرده بر زنده بايد گريست

آرى، سكسكى يا جاعلان و دروغسازان پيش از وى را " عمرو عاص " و ماهيت تباهش خوش آمده نه ديگران و نه پاكان. در صفحات تاريخ زندگى عمرو عاص و اقران چهار گانه اش- كه در اين روايت نامشان آمده- چه شواهد بسيارى مى يابيم داستانگوى آن دوستى خدا و پيامبر كه جاعل اين روايت به ايشان نسبت داده است و به اختيار خوانندگان عزيز مى گذاريم تا به قدر حوصله خويش به آن پردازند و به نظر آورند! 10- ابن عدى، از احمد بن محمد ضبيعى، از حسين بن يوسف، از ابو هاشم اصرم بن حوشب، از قره بن خالد بصرى، از ضحاك از ابن عباس، از قول پيامبر "ص" چنين ثبت كرده است: " من اولم و ابو بكر دوم و عمر سوم و ديگر مردمان بر حسب پيشاهنگى و پيشقدمى در ايمان به اسلام يكى پس ازديگرى قرار دارند "

سيوطى در " لئالى" مى گويد: " اين روايت، جعلى است و آفت آن اصرم است " ذهبى مى گويد: " اصرم " گمراه است. يحيى مى گويد:دروغسازى پليد است. بخارى و مسلم و نسائى مى گويند: روايتش دور ريختنى است. دارقطنى مى گويد: زشت روايت است. سعدى مى گويد: در " همدان " به سال 202 ه. ق از او حديث نوشته ام و او سست روايت است. ابن حبان مى گويد: از زبان راويان مورد اعتماد و" ثقه " حديث جعل " مى كرده است. ابن مدين مى گويد: در " همدان " از او حديث نوشتم و رواياتش را به دور افكندم. فلاس مى گويد: مطرود است ومعتقد به " ارجاء ".

ابن حجر مى گويد: عقيلى حديثى از او كه از زيادبن سعد نقل كرده آورده است و گفته: قابل پيروى نيست و ناشناخته است و اصل و اساس ندارد. ابن ابى حاتم مى گويد: از پدرم شنيدم كه مى گفت: اورواياتش دور انداختنى است. و يحيى بن معين درباره اش حرف ها دارد. و ابن مدينى مى گويد: او را در " همدان " ديدم و بعد از ما حديث هاى عجيب و غريب نقل كرده است، و او را " ضعيف " شمرده است. حاكم و نقاش مى گويند: احاديث جعلى روايت مى كند. خليلى مى گويد: از نهشل از ضحاك از ابن عباس- رضى الله عنهما- روايات نادرست نقل كرده است و اساتيد و پيشوايان علم حديث نخست از او نقل كرده اند و سپس چون ضعف وى را ديده اند تركش گفته اند.

بعلاوه، چنانكه در تاريخ ابن عساكر آمده " ضحاك " حديث از ابن عباس نياموخته ونشنيده است. و " شعبه " حديث از " ضحاك " روايت نمى كند و منكر اين است كه ابن عباس را ديده و از او حديث آموخته باشد. و يحيى بن سعيد مى گويد: " ضحاك " به نظر ما ضعيف و سست روايت است.