ترجمه الغدیر جلد 19
لطفا منتظر باشید ...
در صفحات " غدير " مطالب از پيامبر اكرم "ص" و مولاى متقيان"ع" و ديگر اصحاب مى يابيد كه براى اثبات فرومايگى امويان و بى اعتبارى و ناپاكى آنها كفايت مى نمايد و مى راند كه چه در دوره جاهليت، و چه دردوره اسلام، نه تنها آبروئى نداشته اند، بلكه رذالت ها و كارهاى ننگين و ناپسند بسيار از آنها سرزده است. و ما به هيچ وجه نمى پذيريم كه پيامبر گرامى، آن خانواده پليد را پاك شمرده و در رديف نسل ها و دودمان هاى پاك و منزهى آورده باشد كه پيامبر پاك و وصى پاكش امير المومنين على بن ابى طالب "ع" را پرورانده است و آن " شجره فرخنده و پاكى است كه ريشه اش ثابت و شاخسارانش در آسمان است و هر زمان بار مى آورد و مى دهد ".
و انگهى ما در وجود ابو قحافه و خطاب و نياكانشان چيزى سراغ نداريم كه از افتخارات بشرى به شمار آيد تا چه رسيد به افتخارات دينى كه از آن يكسره بى بهره و تهيدست بوده اند، و قبلا بحثى داشتيم در مسلمان شده ابو قحافه، و در اين كه خطاب مسلمان نشده مسلم و قطعى است و به ثبوت رسيده كه عمر وقتى عباس عموى پيامبر "ص" مسلمان شده به او گفته: " عباس بخدا مسلمان شدنت آن روز كه مسلمان شدى برايم از مسلمان شدن خطاب اگر مسلمان شده بود خوش تر بود ". درباره عفان- پدر عثمان- از كلبى وبلاذرى بايد پرسيد كه در كتاب هاى " مثالب " و " انساب " مطالبى آورده اند كه ماهيت وى را به اختصار روشن مى سازد درباره القايبى كه در روايت آمده قبلا سخن گفتيم و ثابت نموديم كه " صديق " و " فاروق " از القاب خاص مولا امير المومنين "ع" است و چون پاره اى مردمان آنها را در مورد ابو بكر و عمر بكار برده اند و متداول گشته اين گونه روايات جعلى هم ساخته شده است.
مساله دشنام دادن به اصحاب را نيز به بحث نمى كشيم، ولى هر گاه مضمون اين روايت را درست بشماريم و معتقد شويم اصحابى كه موردخطاب و امر بوده اند وظيفه داشته انداز آن دستور پيروى نموده و از دشنام دادن به يكديگر پرهيز كنند، كار در مورد بسيارى از اصحاب مشكل خواهد گشت، زيرا به يكديگر دشنام هاى زننده داده اند و به رسوائى پر خاش جسته اند و با هم دشمنى ورزيده و كاررا به جنگ و خونريزى كشانده اند. بنابر اين، آيا اينها همگى بروى در آتش دوزخ افكنده خواهند گشت من نمى دانم
9- محب طبرى در " رياض النضره " از قول ابن يخامر سكسكى مى گويد كه پيامبر "ص" فرمود: خدايا بر ابو بكر درود فرست چون ترا دوست مى دارد و پيامبرت را دوست مى دارد، خدايا بر عمر درود فرست چون ترا دوست مى دارد و پيامبرت را دوست مى دارد. خدايا بر عثمان درود فرست چون ترا دوست مى دارد و پيامبرت را دوست ميدارد. خدايا بر ابو عبيده بن جراح درود فرست چون ترا دوست مى دارد و پيامبرت را دوست مى دارد. خدايا بر عمرو بن عاص درود فرست چون ترا دوست مى دارد و پيامبرت را دوست مى دارد 0" اين را " خلعى " ثبت كرده است.
كاش محب طبرى سند اين روايت بى سند وبى پايه را نشان داده بود تا مى دانستيم چند جاعل و دروغساز در آن هست، و كاش وقتى بر رسوائى سندش پرده كتمان افكند، ابن يخامر سكسكى را معرفى مى كرد كه كيست، آيا از اصحاب است يا از تابعان يا از طبقات رجالى كه بعد از ايشانند؟ و آيا او خود از پيامبر خدا "ص" شنيده يا حقه بازى كرده و دروغ ورزى؟ يا اين كه آدمى است هنوز بدنيا نيامده؟
شگفت تر اين كه در ميان نام هائى كه آورده، نامى از آنان كه قطعا و مسلما خدا و پيامبرش را دوست مى داشته اند و خدا و پيامبرش دوستشان مى داشته اند نياورده است، مثل مولاى متقيان اميرمومنان على عليه السلام كه در خصوصش فراوان حديث ثابت و صحيح داريم. و در جلد هفتم و همين جلد بسيار حديث از پيامبر اكرم "ص" خوانديم حاكى از اين كه على بن ابى طالب "ع" از همه مردم براى خدا و پيامبرش دوست داشتنى تر است و با اين حال پيدا است كه اين مرتبه از عشق و دوستى متبادل ميان او و خدا و پيامبر "ص" وجود داشته است و بر اين دوستى دوجانبه و متبادل، اين آيه شريفه دلالت مطلق دارد كه " اگر خدا را دوست مى داشته ايد، مرا پيروى كنيد خدا دوستتان خواهد داشت. "