بهانه ديگر پسر عمر
پسر عمر، بهانه ديگرى هم آورده است. ابو نعيم از طريق نافع از پسر عمر چنين روايتى ثبت كرده است: " مردى پيش او آمده گفت: تو پسر عمرى و مصاحب رسول خدا "ص". چه باعث شد كه از اين كار "يعنى شركت در جهاد داخلى" خود دارى كردى؟ گفت اين كه خداى متعالى ريختن خون مسلمان رابرايم حرام گردانيده است و فرموده: با آنان بجنگيد تا فتنه از ميان برخيزد و دين براى خدا باشد. ما اين كار راكرديم و با آنها جنگيدم تا دين براى خدا گشت. اينك شما مى خواهيد بجنگيدتا دين براى غير خدا باشد. "
و اين را از طريق قاسم بن عبد الرحمن ثبت كرده است: " در نخستين شورش داخلى به پسر عمر گفتند ك آيا به جنگ بر نمى خيزى گفت: وقتى بتها ميان ركن ودرب كعبه بود جنگيدم تا خداى عزوجل آنها را از عربستان بزدود اينك من مايل نيستم با كسى كه مى گويد " لا اله الا الله " بجنگم. "
بگذار پسر عمر خودش را دينشناس تر از همه اصحاب، از مهاجران پيشاهنگ گرفته تا انصاربداند از آنان كه در آن كشمكش دوشادوش امير المومنين على "ع" جنگيدند، اما آيا خودش را از پيامبرخدا "ص" هم دينشناس تر مى پندارد كه به اصحابش دستور داد در آن كشمكش امير المومنين على "ع" را يارى نمايند و به پشتيبانى او برخيزند و به على "ع" دستور داده كمر به آن جنگ هاى خونين ببندد و از پا ننشيند؟ بنا بر اين، آيا پيامبر اكرم "ص" با علم به اين كه دو طرف جنگ داخلى اهل " لا اله الا الله " هستند دستورداد همراه على "ع" بجنگند يا بدون اطلاع از آن دستور داد كه خون مسلمانان را بريزند؟ پناه بر خدا توبه به درگاه خدا آيا پيامبر اكرم "ص" مى دانست كه نتيجه آن جنگ اين خواهدشد كه دين براى غير خدا گردد وبا علم به آن تحريض به جنگ كرد يا حضرتش از آن خبر نداشت، ولى پسرعمر فهميد و از آن جنگ دورى گزيد؟ پناه مى برم به خدا از ياوه گوئى و هرزه درائى و حرف كفر آلود
بهانه پسر عمر چقدر به بهانه پدرش شباهت دارد،آن روز كه پيامبر "ص" به او دستور داد " ذو الثديه " سر دسته خوارج را بكشد، او را نكشت به اين بهانه كه ديد با خشوع و خضوع سر بر آستان خدا نهاده است!
وانگهى اين كه شركت كنندگان در آن جنگ ها مى خواهند دين براى
غير خدا باشد مربوط به كداميك از طرفين جنگ است؟ آيا مولاى متقيان امير مومنان و يارانش اين را مى خواهند يا مخالفانش و آنها كه عليه حكومت بر حقش قيام مسلحانه و تجاوز كارانه كرده اند؟ فرض اول كه با قرآن و سنت و احاديثى كه در حق امام على بن ابى طالب "ع" و دوستداران و پيروران و مخالفانش و درباره جنگ هاى سه گانه جمل و صفين ونهروان آمده منافات دارد- احاديثى كه در جلدهاى " غدير " به شرح آورديم و همانها كه پسر عمر نديده يا نديده گرفته است.
و در صورت صحت فرض دوم،يعنى هر گاه مخالفان على "ع" و آنها كه عليه او به قيام مسلحانه تجاوز كارانه دست زده اند مى خواسته اند كارى كنند كه دين براى غير خدا باشد و جز او پرستيده شود، چرا پسر عمر پس از خود دارى از بيعت با على "ع" دست بيعت به دست معاويه داد، به دست كسى كه مى خواسته دين براى غير خدا باشد؟
اينها مسائلى است كه در برابر پسر عمر نهاده است. نمى دانم پسر عمر در دادگاه عدل الهى براى اين سئوالات پاسخى دارد يا نه شايد خود رااز گير اين سئوالات به دليل نابخردى خويش خلاص كند نابخردى يى كه سلب مسووليت اسقاط تكليف مى كند