عقيده پسر عمر درباره جنگ داخلى و نماز
ابن سعد در " طبقات الكبرى " روايتى از پسر عمر ثبت كرده است كه مى گويد: " من در هنگام آشوب داخلى به جنگ نمى پردازم و پشت سر هر كس كه غلبه نمايد نماز مى خوانم. "ابن حجر مى نويسد: " پسر عمر عقيده داشت كه در هنگام آشوب داخلى بايد از جنگ پرهيز كرد گر چه معلوم باشد كداميك از دو طرف جنگ داخلى بر حق است و كدام بر باطل. " ابن كثير مى نويسد: " درمدت آشوب داخلى هر حاكم و فرماندهى كه مى آمد پسر عمر پشت سرش نماز مى خواند و زكات مالش را به او مى پرداخت. "
در اينجا ملاحظه مى شود كه پسر عمر چگونه با اين حرف هاى غلط، مى كوشيده موقعيت ناروا و ننگين خويش را در قبال جريانات داخلى جامعه اسلامى توجيه نمايد و فرار خويش را از شركت در جهاد مقدس و جنگ زير پرچم امير المومنين على "ع" در جمل و صفين به بهانه اين كه آنها آشوب داخلى و " فتنه " بوده است بپوشاند وتبرئه نمايد، غافل از اين كه با اين توجيهات باطل و
گمراهگر، جنايت ديگر مرتكب مى شود كه جنايت و گناه سهمگين اولى را هم نمى شويد. آن نبردها و جنگ ها كجا " فتنه " و آشوب داخلى بوده كه پسر عمر براى فريفتن افراد ساده لوح و عامى در برابرش اظهار تقدس نموده و دامن خويش را از آن پاك و بر كنار ساخته است؟ واقعيت چنان بوده است كه حذيفه يمانى- آن صحابى عظيم الشان- گفته: فتنه و آشوب داخلى در صورتى كه دينت را شناخته باشى به تو زيانى نمى رساند،فتنه "و آشوب داخلى گمراهگر و از دين بدر كن" در صورتى است كه حق و باطل بر تو مشتبه گردد.
پسر عمر مگردينش را نشناخته و از دينشناسى به دور بود؟ يا مصداق فرمايش الهى بود كه " نعمت خدا را مى شناسند و بعد منكرش مى شوند "؟ آيا پسر عمر از قرآن اين آيه را نشنيده و نفهميده بود: " هر گاه دو دسته از مومنان به جنگ پرداختند ميانشان را به صلح آريد، بعد اگر يكى از آنها به ديگرى تجاوز "مسلحانه" كرد با آن كه تجاوز كرد بجنگيد تا به حكم خدا باز آيد. هر گاه باز آمد ميانشان را با عدالت به صلح آريد و دادگرى كنيد، زيرا خدا داد گران را دوست مى دارد ر؟ آيه اى كه يك مرد عراقى به او فهماند و او را بيچاره و بى جواب ساخت تا براى نجات از منطق برانش پرخاش نمود كه ترا چه باين آيه برو گمشو!