همين روايت به عبارتى و سندى ديگر آمده است بدين گونه:
" از على بن عبد الله از على بن احمد از خلف بن عمرو عكبرى از محمد بن ابراهيم از يزيد خلال از احمد بن قاسم بن مهران از محمد بن بشير بن زاذان از عكرمه از ابن عباس. مى گويد: رسول خدا "ص" فرمود: ابو بكر بهترين و پرهيز كارترين فرد امت من است و عمر گرامى ترين و عادل ترينش و عثمان كريم ترين و پر شرم ترينش و على پرمغز ترين و خوش سيما ترينش و ابن مسعود امين ترين و عادل ترينش و ابوذر زاهد ترين و راستگو ترينش و ابو درداء عابد ترينش و معاويه بردبار ترين و سخاوتمند ترينش.
" سيوطى در " اللئالى المصنوعه " مى گويد: " در اين طريق روائى نيز كسانى هستند كه مورد انتقاد و اتهامند. و بشير بن زاذان درنسبت نقل خويش نابخردى نشان داده است. "
بر گفته اش مى افزائيم: در سند روايت اگر افراد عيبناكى جز يزيد خلال وجود نمى داشت، باز براى عيبناكى آن كفايت مى نمود. يحيى بن معين درباره اش
مى گويد: دروغسازى است. ابو سعيد مى گويد: اين يزيد را ديده ام و او ضعيف است ونزديك به وصفى كه يحيى از او كرده است0 ابو داود مى گويد: ضعيف است. دارقطنى مى گويد: جدا ضعيف است. ابن عدى مى گويد: آن شناختگى را ندارد.
درنده خليفه شناس و معجزه اي براي خلفا
17- از قول انس بن مالك آمده كه " پيامبر "ص" يكى از اصحابش را به نام سفينه با نامه اى نزد معاذ به يمن فرستاد. چون روانه گشت در راه با درنده اى كه در ميانه راه به كمين نشسته بود برخورد، و ترسيد به او حمله ور شود. پس به آن گفت: اى درنده من فرستاده پيامبر خدا به نزد معاذم و اين نامه پيامبر خدا است. در اين هنگام درنده برخاسته سنگى را كه در برابرش بود بغلتانيد و غرشى كرد و بانگى سر داد و از راه به يك سو شد. آنگاه وى روانه گشته نامه رسول خدا را به معاذ رسانيد و سپس در حالى كه جواب نامه را همراه داشت برگشت و باز به همان درنده و ترسيد به راه ادامه دهد، و گفت: اى درنده من فرستاده پيامبر خدايم كه از نزد معاذ باز مى گردم و اين جواب نامه رسول خدا است كه از نزد معاذ آورده ام. در اين هنگام، درنده برخاسته غرشى كرد و بانگى سر داد و از راه به يك سو گشت. چون به خدمت پيامبر "ص" رسيد ماجرا را به اطلاعش رساند. فرمود: مى دانيد بار اول چه گفت: سلام مرا به پيامبر خدا و ابو بكر و عمر و عثمان و على و سلمان و صهيب و بلال برسان. "چنين روايتى كه در آن از معجزه پيامبر "ص" و كرامات خلفاو فضائل جمعى از اصحاب سخن رفته بايدزبانزد خاص و عام مى بود و شهره آفاق و نقل هر مجلس و محلف نه اين كه از ميان سران علم حديث و حافظانش به انحصار حديثدان شام در آيد و تنها ابن عساكر نقلش كند. ابن بدران در چند جا در حاشيه اش بر تاريخ ابن عساكر مى گويد: هر آنچه ابن عساكر به تنهائى روايت و ثبت كرده باشد
ضعيف و سست است. آثار ساختگى بودن در اين روايت مشهود است و از نظر نبايد پنهان بماند.
اين درنده از كجا خلفا را شناخت كه دو بار نامشان برد و به آنان به ترتيب روى كار آمدنشان سلام رسانيد، گوئى پاره از علم غيب نصيب درندگان گشته تا جانشينان پيامبر "ص" را پيش از آنكه به خلافت برسند شناخته است و نيز جمعى از اصحاب را كه چندان معروفيتى نداشته اند و در عين حال ازحال جمعى كه در منتهاى عظمت و داراى مقامى بلند بوده اند غافل و بى خبر مانده تا نامشان را از شمار آنان كه مورد سلام و پيام قرار گرفته اند كاسته است تا رسيده به طبقه اى از آزاد شدگانى كه به مرتبه همنشينى و شاگردى پيامبر "ص" نائل گشته اند .
آيا رشحات عالم غيب چنين است؟ ايا درندگان چنين رويه نامربوط و بى تعقلى دارند؟ يا اين همه دستاورد جنايتكارانى است كه براى افراد مورد علاقه خويش فضيلت مى تراشند؟