حمله عاصمي به شيعه به استناد حديثي سست
تعجب آوراست كه چندين " حافظ حديث " از آن جماعت اين روايت را ثبت كرده اند يكى مثل محب طبرى در " رياض النضره " با حذف سند و چنان كه پندارى حديثى مسلم است و مى توان بى ذكر سند نقل و ثبتش كردنوشته است. و ديگرى چون ابن عساكر وعاصمى با ذكر همين سند پر غلط و عيبناك و بى آنكه كوچكترين اشاره اى به سستى سند و بطلان روايت كند، ثبت كرده است. شگفت تر اين كه بعضى همين روايت جعلى و بى اساس را عليه مخالفان اعتقادى خويش حجت و دليل ساخته اند و راى توجيه بدعت ها و اصول انحرافى بكار گرفته اند. عاصمى مى گويد: " در اين حديث دو دانستنى وجود دارد: رسول خدا "ص" ابو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير را ستوده و ميانشان پيمان برادرى بسته است، اشاره كرده به آنچه از دست مردم بر سر عثمان خواهد آمد، و عثمان را به خاطر آن وقايع نكوهشوسر زنش ننموده است، بنابر اين براى مسلمان پسنديده نخواهد بود كه به خاطر رفتارى كه اصحاب نسبت به يكديگرداشته اند نسبت به آنان زبان درازى كند، زيرا حضرتش از آن جهت ميانشان پيمان برادرى در دنيا بست كه در آخرت برادر يكديگرند، و نيز اين دانستى هست كه پيامبر "ص" مرتضى را برادر و وارث خويش خواند و سپس ارث خويش راتوضيح داد و گفت كتاب خدا و سنت پيامبر است و خيبر را به ميراث براى وى ننهاد، و از روى آن نادرستى عقيده رافضيان آشكار مى شود، و از خدا بايد مدد خواست. "
واقعا حيرت آوراست كه عاصمى پنداشته اين روايت پوچ و بى اساس دو در از دانش برويش گشوده است اين چه علمى كه منبعش انبوهى شك و وهم و كذاب و جعل است نمى دانم عاصمى چگونه به خود اجازه داده كه به چنين روايت پوچى استناد نمايد، بگذاريم از اين كه آن را گنجى از دانش و معلومات گرفته و قضاوت هايش را بر اساس آن " معلومات " استوار كرده است پندارى به علمى ثابت و يقينى تكيه ميزند و به شالوده اى استوار و ندانسته يا خود را به نفهمى زده كه به شعله دوزخ تكيه مى زند و عقيده اش را و داورى اش را از اباطيل دوزخى مى ستاند. از اينها گذشته، در مجلدات " غدير " پنبه فضائل و افتخاراتى را كه در روايت مذكور آمده زده ايم و نيازى به تكرارش نمى بينيم.
وانگهى اين گفته ها كه روايت در بر دارد بفرض كه گفته شده باشد در حضور و برابر اصحاب صورت گرفته و همگى يا اقلا بسيارى از ايشان شنيده اند، و از جمله آنان كه شنيده و دريافته اند طلحه و زبير و عمارند. پس چرا هيچ يك از ايشان روزى كه بر عثمان سخت گرفتند و در ايام دو محاصره او و در جنگ بر سر خانه او آن را بياد نياورد؟ يا مگرآن را پشت گوش افكندند و در آن ايام به چيزى نشمردندش؟ آنان كه به زعم آن جماعت عادل و راستروند هرگز چنين كارى نمى كنند. يا آنان چنان كه مادرشان عائشه حديث حواب را از ياد ببرد و به آن عمل ننمود، آن حديث رااز ياد برده و بكار نبستند؟ و چندان در طاق نسيان گذاشتندش تا شعله آشوب داخلى فرو كشيد؟ اين چيزى است كه فكرنمى كنم هيچ فهميده اى بگويد.
دانستنى دومى كه عاصمى از گنج آن روايت استخراج كرده و عبارت است از انحصار ميراث امير المومنين على از پيامبر "ص" به قرآن و سنت. و نادرستى حديث فدك و خيبر، و حمله به شيعه به استناد آن، بى ارزش تر و ياوه تر از دانستنى اولى است زيرا شيعه براى امير المومنين ارث مالى و اقتصادى ادعا نكرده و نه حضرتش آن روز كه فدك را مطالبه فرموده براى خويش ادعا كرده است، بلكه آن را به عنوان حقى كه متعلق به دختر عمويش صديقه طاهره فاطمه زهراء سلام الله عليهما است درخواست كرده چه فدك- چنانكه حقيقت اين است- هبه اى از پدرش باشد و چه ارثى بر اساس ميراثى كه قرآن و سنت مقرر مى دارند- و ممكن است در فرصتى كه پيش آيد به بحث تفصيلى آن همت گمارم. بنابر اين، حمله به شيعه با استناد به آن روايت جعلى و فرضيه اى كه خود براى عقيده شيعه ساخته اند جنايتى در حق ايشان است و چه بسا دروغ ها كه به شيعه بسته و چه بهتان ها كه زده اند. ارثى كه شيعه براى امام على بن ابى طالب "ع" ادعا مى كند چيزى است كه اهل سنت بر آن اجماع دارند و همداستانند و از براهين خلافت آن حضرت است.
حاكم مى گويد: در ميان دانشمندان بر سر اين اختلافى نيست كه پسر عمو از عمو ارث نمى برد. با اين اجماع معلوم شده است كه على از ميان مسلمانان علم را از پيامبر "ص" به ميراث برده است. بنابر اين، همين ارث اختصاصى على "ع" از پيامبر "ص"- كه از ميان امت فقط به او اختصاص يافته است- تعبير ديگرى است از خلافت على "ع" و جانشينى وى در مقام پيامبر "ص" كه به خاطرش همواره اوصياء از پيامبران ارث برده اند.