رواياتى كه در تمجيد خلفاى سه گانه آورده اند
4- بخارى در " صحيح " خويش، بخش مناقب، فصل " فضائل و برترى ابو بكرپس از پيامبر "ص" " روايتى ثبت كرده است از طريق عبد الله بن عمر مى گويد: " ما در زمان پيامبر "ص" افراد مردم را به لحاظ خوبى و برترى متمايز مى ساختيم، ابتدا ابو بكر را خوب ترين فرد مى شمرديم و سپس عمر بن خطاب را و پس از آن دو عثمان بن عفان- رضى الله عنهم- را تعيين مى كرديم"در فصل " مناقب عثمان سخن عبد الله بن عمر را بدين عبارت ثبت كرده است: " در زمان پيامبر "ص" هيچكس را همتاى ابو بكر نمى شمرديم. و سپس همتاى عمر و آنگاه عثمان، و چون از اين سه مى گذشتيم، ديگر اصحاب پيامبر "ص" را رها كرده ميانشان امتيازى قائل نمى شديم. "
بخارى در تاريخش، آن روايت را به اين شكل نوشته است: " در زمان پيامبر "ص" و پس از وى مى گفتيم: بهترين اصحاب پيامبر "ص" ابو بكر است بعد عمر سپس عثمان. "
احمد حنبل در " مسند "از زبان عبد الله بن عمر چنين ثبت كرده است: " ما وقتى پيامبر خدا "ص" زنده بود و اصحابش بسيار بودند چنين بر مى شمرديم: ابو بكر، عمر،عثمان. و آنگاه دم فرو مى بستيم "
ابو داود و طبرانى از ابن عمر چنين روايت كرده اند: " ما وقتى پيامبر خدا "ص" زنده بود اين طور مى گفتيم: برترين فرد امت پيامبر "ص" پس از وى ابو بكر است و بعد عمر و سپس عثمان. پيامبر خدا "ص" اين سخن را مى شنيد و تكذيبش نمى كرد "
ابن سليمان در " فضائل اصحاب " روايتى دارد از طريق سهيل بن ابى صالح از پدرش از عبد الله بن عمر كه " ما ميگفتيم: هر گاه ابو بكر و عمر و عثمان بروند مردم برابر و همسان مى شوند. پيامبر "ص" اين را مى شنيد و تكذيب نمى كرد " نوشته: " ما در زمان پيامبر "ص" مى گفتيم: ابو بكر و عمر و عثمان. يعنى به خلافت مى نشينند " يا بعبارت ترمذى: ما وقتى پيامبر خدا "ص" زنده بود مى گفتيم..." يا چنانكه بخارى در تاريخش نوشته: " ما در زمان پيامبر "ص" مى پرسيديم كه كسى پس از پيامبر "ص" عهده دار اين كار "= حكومت" خواهد شد. مى گفتند: ابو بكر، بعد عمر، سپس عثمان. آنگاه سكوت مى كرديم "
اين روايت را آن جماعت پايه اى ساخته اند براى به كرسى نشاندن آنچه انتخابات مى نامند و حاكميت ابو بكر و عمر و عثمان را از طريقش انجام يافته مى دانند. متكلمان آن جماعت، در بحث امامت بهمين روايت استناد و استدلال مى كنند، و بدنبال ايشان علماى حديث به آن اهتمامى عجيب مى نمايند و در ثبت آن دم از تصويب و صحت و اهميت مى زنند و بس مى بالند و شادى مى نمايند، خيلى از آنها چون بدين روايت رسيده اند، در شرحش پر گفته و در مجالش تاخته اند. آنچه را " خلافت را شده " مى نامند بر شالوده همين روايت نهاده است، و در صحت و مشروعيت بيعت سقيفه- كه تاريخ اسلام را به نكبتش آلوده و مسلمانان را پراكنده و روابط دينيشان را گسسته و مصيب ها بر سرشان تا به امروز در آورده است- به همين اشاره مى نمايند. به
همين سبب با توفيق الهى، سخن را در اين خصوص بسط ميدهيم تا حق مطلب ادا گردد و ماهيت اين روايت به روشنى آشكار شود. آنگاه هر كه به گمراهى مى رود دانسته و پس از اتمام حجت رفته باشد و هر كه صراط مستقيم حقيقت را مى جويد در پرتو مشعلى فروزان آن راه پويد.