سخناني از علي در نکوهش معاويه
12- در نامه اى از مولاى متقيان امير مومنان على عليه السلام به معاويه چنين آمده: " نامه ات رسيد، نامه كسى كه بصيرتى ندارد تا هدايت نمايدش و نه رهبرى تا به راه خردمندانه در آورد،هواى نفسش او را خوانده و او آن دعوت را اجابت نموده است، و گمراهى او راكشانده و او به دنبالش كشيده شده است... اما افتخاراتم در دوره اسلام، و خويشاونديم با پيامبر خدا "ص" و منزلتم نسبت به قريش را به جان خودم اگر مى توانستى انكار يا رد نمائى انكار و رد مى كردى "و به روايتى ديگر چنين عبارتى: " از طرف تو اندرزى دراز و نامه اى مركب آلوده به من رسيد، نامه اى كه با گمراهيت نگاشته و با عقايد و نظريات تباهت امضا كرده و به پايان رسانده اى، نامه كسى كه بصيرتى ندارد تا هدايت نمايدش و نه رهبرى تا به راه خردمندانه در آورد، هواى نفسش او راخوانده و او آن دعوت را اجابت نوده است، و گمراهى او را كشانده و او به دنبالش كشيده شده است."
13- در نامه اى از امام "ع" به معاويه چنين نوشته است: " اين گمراهى و بيراه روى را كه در سالخوردگى و سپرى شدن عمرت در وجودت ريشه دارد، از وجود خودت ريشه كن ساز، زيرا تو امروز وضع جامه پوسيده اى را دارى كه هر گوشه اش را درست كنند، گوشه ديگرش وا خواهد رفت. تو يك نسل پر شمار از مردم را گمراه كرده اى، و با بيراهه روى ات فريفته اى، و به درياى خويش افكنده اى تا تاريكى ها فرا گرفته شان و شبهه هاى متلاطم به اين سو و آن سو پرانده شان، و از راه صوابشان منحرف و به يك سو گشته اند و رجعت كرده اند و بازگشته اند به حال ديرينه جز آن عده با بصيرتى كه از تو رو برگردانده و ايشان پس ازشناختن تو ترا ترك كرده اند و از همكارى و كمك به تو گريخته اند رو به خدا، جون آنان را به دشوارى و
گستاخى كشاندى و از راه راست و معتدل منحرف كردى. "
14- در نامه اى از امام "ع" به معاويه چنين آمده است: " گمراهى هائى كه بروز داده اى، بى شباهت به آنها نيست كه خانوده و خويشاوندانت بروز دادند، همان ها كه كفر و آرمان هاى باطل و ناروا، به حسد ورزى نسبت به محمد "ص" و اداشتشان تا در آنجا ها كه خبردارى، به خاك هلاكت درغلتيدند و نتوانستند هيچيك از مقدسات و بزرگان خويش را حمايت نمايند و من در آن آوردگاه ها، هماوردشان بودم و جنگاور آويخته به ايشان و همان كه راه بر آنان بر بست و سرانشان را و سران گمراهى را بكشت و اگر خدا بخواهد اولادشان را به آن نياكان ملحق خواهم ساخت. بدا به حال فرزندى كه از پى جدى برود كه جايگاه و قرار گاهش دوزخ است "
15- اين قسمت ديگرى از نامه حضرتش به معاويه است: " ديگر گاهى است كه تو و دوستدارانت كه دوستداران شيطان مطرودند، حق "يا اسلام و تعاليم قرآن" را افسانه هاى پيشينيان خوانده ايد و آن را پس پشت افكنده ايد و در صدد بر آمده ايد كه با دست و زبانتان، مشعل خدا را خاموش گردانيد، كه خدا نور خويش به كمال مى رساند گر چه كافران نخواهند و بدشان بيايد. بجان خودم سوگند نورگر چه نخواهى و بدت بيايد به كمال خواهد رسيد و دانش دين منتشر خواهد گشت و به سزاى كارت خواهى رسيد بنابراين، در زندگى دنيايت كه از تو جدا خواهد گشت تا مى خواهى تبهكارى ورز،لكن پندارى هم اكنون است كه روزگار باطل و نا روا گريت به پايان رسيده و كار و حكومتت بر باد رفته است، و توبه سوى شعله فروزان و سوزان دوزخ كشانده شده اى، و خدا به هيچ وجه به تو ستم نكرده باش دو پروردگارت به بندگانش ستم كننده نيست ".
16- اين هم قسمتى از نامه اى كه حضرتش به او نوشته است: " كارهاى بدى كه كرده اى، همراه با اطلاعى كه خداى متعال از وضع تو دارد سبب گشته كه خدا
وضع و كار تو را به صلاح نيارد و دلت را آماده تبهكارى گرداند. اى پسر صخر ! اى پسر ملعون "يا به عبارتى ديگر: اى پسر صخر ملعون" ادعا كرده اى كه بردباريت به قدر كوهساران است، و دانشت ميان شكداران مايه تميز و حل و فصل است، حال آنكه تو سبكسرى منافقى، و لگرفته و دلناپذير، نابخرد، و بزدلى رذل ".