ريگ ها در دست خلفا تسبيح مي گويند
بيهقى از قول ابو الحسن على بن احمد بن عبدان از احمد بن عبيد صفار از محمد بن يونس كديمى از قريش بن انس از صالح بن ابى اخضر از زهرى از مردى به نام سويد بن يزيد سلمى "يا وليد بن سويد" چنين ثبت كرده است كه ابو ذر مى گفت: از عثمان پس از چيزى كه از او مشاهده كردم هرگز جز به نيكى ياد نخواهم كرد. من كسى بودم كه وقتى پيامبر خدا "ص" تنها بود به دنبالش بودم. روزى ديدم تنها نشسته است، فرصت تنهائيش را غنيمت شمرده آمده به كنارش نشستم. بعد ابوبكر آمده سلام كرد، آنگاه در سمت راست پيامبر خدا "ص" هفت ريگ بود- يا گفت: نه ريگ- آنها را بر گرفته بناگاه آن ريگ ها در دست وى تسبيح گفتند چنانكه آواى تسبيحشان كه به همهمه زنبور عسل مى مانست شنيده شد. بعد آنها را فرو گذاشت و خاموش شدند. آنها را بر گرفته در كف ابو بكر نهاد، تسبيح گفتند تا آواشان كه به همهمه زنبور عسل مى مانست به گوش رسيد. آنها را فروگذاشت خاموش گشتند. آنگاه آنها را برگرفته در كف عمر نهاد و تسبيح گفتند كه آواشان را كه به همهمه زنبور عسل مى مانست بشنيدم. آنها را بگذاشت خاموش شدند. بعد آنها را برگرفته در كف عثمان نهاد و تسبيح گفتند تا صدائى از آنها چون همهمه زنبور عسل بشنيدم. آنها را بگذاشت خاموش گشتند در اين هنگام پيامبر "ص" فرمود: اين خلافت پيامبر است. "
در اين سند علاوه بر افراد مجهول و ضعيف و كسى كه عقلش دستخوش تشويش و اختلال گشته و از وى- چنانكه در تهذيب التهذيب آمده- در همين دوره اختلال عقلش روايت شده است كسى وجود دارد به نام محمد بن يونس كديمى كه شرح حالش را در جلد نهم بررسى كرديم و ديديم دروغسازى جاعل است از خانواده اى مشهور به دروغ، كسى كه از زبان پيامبر "ص" و از زبان علما دروغ مى ساخته است و شايد بيش از هزار حديث از زبان راويان " ثقه " جعل كرده باشد.
بخوانيد و به حيرت در آئيد ازخلافتى كه با چنين ياوه هاى رسوائى تحكيم و بر پا شده است. حيرت آور تر از آن كار حافظان حديث آن جماعت است كه اين را در تاليفاتشان ثبت كرده و به آن استناد نموده اند بى آنكه كلمه اى از سستى سند و بطلانش به زبان آورند و در عين اين كه مى دانسته اندچه عيبناكى ها در آن است. پروردگارت قطعا مى داند كه چه در دل مى پرورند و چه اظهار مى دارند. "