بررسى رجال سند اين روايت
1- يوسف بن موسى- ابو يعقوب كوفى:از رجال " بخارى " و ابو داود و ترمذى و نسائى و ابن خزيمه است كه رواياتش رادر صحاح خويش آورده اند، و چندين عالم، رجال وى را " ثقه " و مورد اعتماد شمرده اند.
2- جرير بن عبد الحميد- ابو عبد الله رازى:
از رجال " صحاح " ششگانه است، و همه علماى رجال او را " ثقه " و مورد اعتماد مى دانند.
3- اسماعيل بن ابى خالد احمسى كوفى:
از رجال " صحاح " ششگانه است و بر " ثقه " بودنش همداستانند .
4- اعمش، سليمان بن مهران- ابو محمد كوفى:
از رجال " صحاح " ششگانه است و درميان محدثان كسى از او راستگو تر نيست.
5- حسن بصرى:
از رجال " صحاح " ششگانه كه بر " ثقه " و مورد اعتماد بودنش، همداستانند.
بنابر اين در روايت مذكور، هيچ اشكالى به نظر نمى رسد،جز اين كه " مرسل " است و معلوم نيست چه كسى مستقيما از زبان پيامبر "ص"نقل كرده است، و اينهم در چنين موردى نقص و عيبناكى به شمار نمى رود، زيرا آن جماعت
اهميتى به اين نمى دهند كه كداميك از اصحاب، آن را نقل كرده است، چون همه اصحاب به نظر ايشان عادل و راستروند. پس اين حديث " صحيح " است و بى اشكال، و " مرسل " بودنش به وسيله سند متصلى كه وجود دارد، ترميم مى شود. بلاذرى مى گويد: اسحاق بن ابى اسرائيل از حجاج بن محمد، از حماد بن سلمه از على بن زيد از ابو نضره از ابو سعيد خدرى روايت كرده است كه يكى از انصار خواست معاويه را بكشد،به او گفتيم: در دوره حكومت عمر، شمشير نكش تا از او كتبا بپرسيم. اوگفت: من از پيامبر خدا "ص" شنيدم كه فرمود: هر گاه معاويه را ديديد كه بر پاره تخته ها نطق مى كند او رابكشيد. گفتند: ما نيز آن حديث را شنيده ايم لكن اين كار را تا براى عمر ننويسيم، نمى كنيم. آن را براى عمر نوشتند، اما جوابى به ايشان نداد تا مرد.