ابن عدى مى گويد: براى ابن كرام به دلخواهش حديث جعل مى كرد و ابن كرام در رساله هاى حديثى خويش آنها را به نقل از وى ثبت مينمود. ابن حبان مى گويد: دجالى است از دجالان. هزاران حديث از زبان پيشوايان و اساتيد علم حديث نقل كرده كه هيچيك را بر زبان نياورده اندنسائى مى گويد: دروغسازى است. ذهبى مى گويد: از كسانى است كه در دروغگوئى ضرب المثلند. بيهقى مى گويد: من خوب مى شناسمش و مى دانم كه احاديثى از زبان رسول خدا "ص" جعل مى كرده و بيش از هزار حديث از زبانش جعل كرده است، و از حاكم شنيدم كه مى گفت: او در دروغسازى پليد است و بسيار حديث در فضائل اعمال جعل نموده است و نقل روايت هايش به هيچوجه جايز نيست. خليلى مى گويد: دروغسازى است كه از زبان پيشوايان و اساتيد علم حديث حديث عاى جعلى مى سازد و براى ابن كرام حديث هاى جعلى مى ساخته است و ابن كرام كه غافل و نا آگاه بوده حديث هاى او را مى شنيده و مى آموخته است. ابو سعيد نقاش مى گويد: كسى را نمى شناسم كه بيش از او جعل حديث كرده باشد. و ديگر سخنان و نظريات امثال اينها كه در باره او هست.
جويبارى از او روايت كرده است. ابن حبان درباره او مى گويد: دجال است. هم او مى گويد: از او پرسيدم چه وقت وارد شام شدى؟ گفت: سال دويست و پنجاه به او گفتم: اين هشامى كه تو از او روايت مى كن در سال دويست و چهل و پنج مرده است گفت كه اين هشام بن عمار ديگرى است از جمله رواياتى كه از زبان راويان " ثقه " جعل كرده اين است ... "روايتى را ذكر مى كند". اين را ذكر كردم تا دروغگوئى وى معلوم باشد، زيرا جوانانى در خراسان از وى حديث آموخته و نوشته اند. ابونعيم مى گويد: پليدى روايتساز است كه از زبان راويان " ثقه " و مورد اعتمادى چون هشام و دخيم چيزهاى جعلى نقل ميكند و چون او كسى سزاوار اين است كه خدا و پيامبرش و مسلمانان لعنتش كنند. حاكم در مقدمه كتابش پس از ذكر روايتى از وى مى گويد: چنين احاديثى را هر كه خدا ذره اى فهم به او داده باشد مى فهمد كه جعلى است و از زبان پيامبر "ص" ساخته اند. ذهبى مى گويد: جنايت ها كرده است و رسوائى ها بار آورده.
نمى شناسمش و نه در كتابها و فرهنگ رجال حديث ذكرى از اومى يابم.
د- عبد الاعلى بن مسافر "كه درست: " ابن ابى المساور " است"زهرى- ابو مسعود جرار كوفى مقيم مدائن.
ابن معين مى گويد: بى ارزش است. ابراهيم بر گفته وى مى افزايد كه دروغسازى است. از ابن معين همچنين نقل شده كه مى گويد: مورد اعتماد نيست. و از على بن مدينى كه " ضعيف " است و بى اعتبار. ابن عمارموصلى مى گويد: ضعيف است و حجت نيست0 ابو زرعه مى گويد: جدا ضعيف است. ابو حاتم مى گويد: سست روايت است و شبه متروك. بخارى مى گويد: زشت روايت است. ابو داود مى گويد: كسى نيست. نسائى مى گويد: متروك الحديث است. و در جاى ديگر مى گويد ك نه مورد اعتماد است و نه امين. اين نمير مى گويد: متروك الحديث است. دارقطنى مى گويد: " ضعيف " است. حاكم ابو احمد مى گويد: به نزد اساتيد حديث، " قوى " شمرده نمى شود. ساجى مى گويد: زشت روايت است. ابو نعيم اصفهانى مى گويد: واقعا " ضعيف " است و بى اعتبار
27- بخارى روايتى ثبت كرده است از اسحاق بن ابراهيم از عمرو بن حارث زبيدى ازابن سالم از زبيدى مى گويد: حميد بن عبد الله از عبد الرحمن بن ابى عوف از ابن عبد ربه از عاصم بن حميد نقل كرده كه ابو ذر مى گفت: " در يكى ازبوستان هاى مدينه در پى پيامبر "ص" مى گشتم تا او را زير درخت خرمائى نشسته يافتم. به من سلام كرد و پرسيد: چرا آمدى؟ گفتم: به خدمت پيامبر "ص" آمدم. به او دستور دادبنشيند، و فرمود: مردى صالح نزدمان خواهد آمد. آنگاه ابو بكر سلام كرد. سپس فرمود: بايد مردى صالح بيايد،بناگاه عمر سلام كرد. و فرمود: بايد مردى صالح در رسد، بناگاه عثمان بن عفان فرا رسيد، سپس على آمد و سلام كرد و او جوابش را مثل آنها داد. همراه پيامبر "ص" ريگ هائى بود كه در دستش تسبيح گفتند و آنگاه آنها را به ابو بكر داد تا در دست وى تسبيح گفتند سپس در دست عمر تسبيح گفتند و بعد در دست عثمان تسبيح گفتند.