در گذشته به سال 1047 - امير مومنان، تيغ آتشين خود را در جنبيش آورد، و آسمانيان و فرشتگان همه سپاهيان و ياوران او بودند. - او بر دشمنان چنان بانگ بلند و هاشمى زد، كه كم مانده بود كوههاى بلند ازهيبت آن متلاشى گردند. - ابر خون ازگردن كافران باريدن گرفت، ابرى كه برقش شمشير على عليه السلام و رعدش بانگ و خروش او بود. - على عليه السلام جانشين و وصى پيامبر خدا، و وارث دانش اوست او كسى است كه فرود آمدن در غديم خم، و آن واقعه بزرگ بخاطر او بود. - آن كسى كه على عليه السلام را با دشمنش مقايسه كند، حقاكه گمراه شده است، همانگونه كه پروردگار عرش، همتا و شريك ندارد.
شيخ حسين پسر شهاب الدين پسر حسين بن خاندار شامى كركى عاملى، از نيكان جبل عامل بود. و از دانشمندانى است كه در علوم مختلف تبحر داشت، و حظ وافرى از ادبيات برده است. آنجا كه او شعر مى سرايد، گوئى انسان نمى داند كه آيا او گوهر مى سايد يا طلا و زر مى پرورد.
عالم معاصر شيخ در " الامل "چنين مى نويسد: او مردى عالم و با فضل و هنرمند و اديب و شاعر و نويسنده عصر خود بود. كتابهاى نوشته كه از آن جمله است: شرج نهج البلاغه، عقود الدرر در حل ابيات مطول و مختصر، حاشى مطول كتاب الكبير در طب، و كتاب مختصرى در طب، حاشيه بيضاوى، و رساله هايى ديگر در طب و ديگر علوم، هدايه الابرار در اصول دين، مختصر الاغانى كتاب الاسعاب و رساله فى طريقه، ديوان اشعار، قصيده اى در نحو، منظومه اى در منطق و جز اينها.
شعرش خوب و روان است، بويژه آنجا كه اهل بيت عليهم السلام را مدح كرده است مدتى ساكن اصفهان بود، سپس سالها در حيدرآباد سكونت كرد و در همانجا وفات يافت. مردى شيوا سخن، حاضر جواب، متكلم، حكيم و خوش فكر بود، و حافظه و حضور ذهن وافى داشت. بسال 1076 وفات يافت و 68 سال سال عمر كرد.
سيد على مدنى در " سلافه " ص 355، در ستايش او بسيار سخن گفته، و از جمله نوشته است:
در دانش، كوهى بس استوار و پا بر جاى است. با آنچه نوشته و تاليف كرده، خط بطلان بر هرآنچه نادانى و جهالت است كشيده. حديث فضلش، سر به اوج و بلندى دارد. و همه شيوه هاى ادب و شعرش، به نيرومندترين پايه استوار است. من او را در فضايل، مردى كامل ديدم، كه همواره كمال با او دوشادوش حركت ميكند. همه از كمالاتش متحير و انگشت بدندان هستند. دانش پيشينيان را تكميل كرد، و معاصرانش همه زبان اعتراف به فضل او گشودند. بزرگان دانش، براى اندوختن كلام و نيوشيدن بيانش در محضر او زانو مى زنند، و مطالب پراكنده علمى را، آنچنان از خوان فضلش گرد مى آورند و جمع مى كنند، كه مى توان آنرا " منتهى الجموع " خواند، چندانكه فراتر از آن نتوان جمع كرد. مقام اوبپايه اى است كه كسى تاكنون چنو در نشر علم و احياء موات دانش و در فراهم كردن اسباب و تحصيل مقدمات آن هما نگماشته است. با خط خود رسالاتى نوشته، كه زبان قلم از بيان آن ناتوان است. در پايان عمر به علم طب اشتغال ورزيد، و در درمان جان و تن با امر و نهى خود فرمانروايى پيدا كرد.