در ضبط كنيه شاعر مورد ترجمه ما اختلاف هست، در " سلوه الغريب " سيد على خان مدنى، كنيه او" ابن ابى شافيز " آمده، و سيد الاعيان هم بهمين لفظ نقل كرده است ودر سلافه العصر نيز، سيد مدنى " ابن ابى شافير " آورده"باراء مهمله و بانون" و در " خلاصه الاثر " محبى، ابن ابى شاقين"با قاف و نون" ضبط شده و در " بحار " ابن شافير"با راءمهمله" نقل شده، و اما كنيه او را در همه اشعار بدون هيج اختلافى، " ابن ابى شافين " مى يابيم.
اى دوست، از اوج آسمان بلند انديشه، راه خود را به خلوتسراى دوست: - كه از رقيبان بدور است متمايل كن. - هرگز به معشوقانى، چون سعدى و سلمى و يارانى كه دامن كشان ناز مى فروشند،، دل مبند. - ناز و محبت دوستان و سرورانى را در دل مسكن بده، كه من در دل خود مسكنى استوار بر آنان ساخته ام. - به لطف و مهر، حديث كهن عشقى را كه يادش تا احشا و جوارحم اثر كرد است، ياد كن. - با عطوفت و مهربانى، داستان شوقمندى و عشق، و گريه طولانى ام را در برابر اين بزرگان و سروران، بگستران و منتشر ساز. - اين پيام مرا، كه در راه آن بزرگان هواى دگر ياران را رها كرده، و سختيهاو گرفتاريها تحمل كرده ام، بر جهانيان بر گوى!
بگو كه در ره عشق، جه مايه برد بارى و سخت كوشى داشته ام، و چقدر خواب، همچون صبر از من سلب شده است. - صبر، بر ملامت ملامتگران و حرف گيرانى كه كار عشق را به بانگ و ناله سگان قياس مى گيرند. - صبر در برابر دلى كه از تسلا و تسكين، سخت بيمناك و نگران و ديدگانش با سر شك، خونفشان است. - آتشى آنچنان در درون دارم، كه هر گاه سيل اشگ نبود، وجودم را يكباره مى سوخت و نابود مى كرد. - بر حق نيوشان بگو كه اين نفحه جانفراى مسكن فخر و مجد و بزرگوارى و سرورى است، كه مشام جانم را خوش و دلكش آمده است. - شوق زيارت مهبط وحى، و منزل عزت و بزرگوارى، و آرامگاه فضل