ترجمه الغدیر جلد 22
لطفا منتظر باشید ...
- مركب او كه حركت مى كرد، همچون فلك بود، و رخسارش همچون ماه در افق نور افشانى مى كرد.
و نيز قصيده ديگرى دارد كه در آن، پيامبر بزرگوار و وصى پاكش و خاندان اطهار- صلوات الله عليهم- را مدح گفته است. آغاز قصيده اين است: - در لباس حرير آشكار شد، و سراسر هستى را عطرمشك و عنبر فرا گرفت. - ما گفتيم كه آيا پيشانى تابناك تو نور فجر است كه همه چا پرتو افشانده، يا پرتو ماه درخشان است؟ - اين قد است كه اينچنين خم شده، يا شاخه درخت بانه است، و يا كه شاخ خيزران است؟ - بر فراز اين قد كشيده، ماهى تمام با فروغ خيره كننده اى مى درخشد، تو گويى كه ديباى گسترده اى جلوه مى كند. - هان اى يوسف زيباى من،دل من ازآتش ذوق شعله مى كشد - اى كه عشاق رادر كمند فتنه خود گرفته اى، تا كى به ستم تو گرفتار باشم؟
من در ميان مردم ياورى ندارم.
و در ضمن اين ابيات مى گويد: - هر گاه اندكى از مهر مرا ضايع بگذارى، مرا محبت پيامبر، احمد، آن بهترين هدايتگر مردم بس است. - اوست كه بر همه خلايق مبعوث گشته، و شفاعت كننده هدايت كننده و بشارت بخش همه مردم است. - و آيا اين آتشى كه در جان من سر مى كشد، فرو نشستنى است؟ من كه شيفته پيامبرى هستم كه بهترين آفريدگان است. - اين مهر مرتضى، آن پاك بزرگوار و خاندان اوست، كه در دل من پاينده خواهد ماند. - بواسطه اوست كه داود، در روز قيامت، از زبانه آتش سوزنده رهايى مى يابد. - وهر بنده اى هم كه مهر پيامبر بشير و خاندانش را در دل داشته باشد، از آن آتش نجات خواهد يافت.