شراسيف
پردههاى ميان دندههاى پهلو
قلال
جمع قلة: سر كوه
لم يلجئوا
تكيه و اعتماد نكردهاند
اوعوا
ياد گرفته و حفظ كردهاند
قمراوين
مانند ماه، ما هوش
نابين
دو دندان پيشين
تقرض
با دندان مىخورد، مىبرد
منجل
داس
يرهبها
از آن مىترسد
ذب
دفع و منع نمودن
نزوات
جست و خيزها
اصبعا مستدقة
انگشت نازك
يعنو
خضوع و تواضع ميكند
قياد
كشش و اطاعت
ندى
ترى و رطوبت
يبس
خشكى
اهطل ديمها
بشدت فرو ريخت باران آنرا
بل
تر كرد
جفوف
خشكى
جدوب
بىعلفى زمين در اثر نبودن باران
كيفه
باو چگونگى قائل شده است
عنى
قصد كرد
صمد
اراده نمود و منظور كرد
مصنوع
مخلوق و آفريده شده
حول فكرة
گردش و جولان فكرى
لا ترفده
او را يارى نمىكند
مشعر
محل و اسباب شعور و احساس،
تشعير مشاعر
آفريدن شعور
بهمة
سياهى و تاريكى
صرد
سرد و سرما
متدانيات
چيزهاى نزديك بهم
لا يحول
تغيير نمىيابد