قادحة
آتش شعلهور
جلب
چيزى كه از محلهاى مختلف جمع شده
جناة
گردآورى شده
افواه
دهانها
بضعة
قطعه گوشت
لا يسعد
يارى نمىكند، فراهم نمىشود
نشبت
بند و محكم شده است
تهدلت
آويزان شده است
كليل
كند و خسته
معتكفون
ملازمت كنندهاند
مصطلحون
اتفاق نمودهاند
عارم
بىحيا، بد خلق
شائب
پير
مماذق
كسى كه خوب و بد، محبت و عداوت را بهم مخلوط كند
طين
جمع طينة: خميره، عناصر تركيب يافته
فلقة
قطعه و پاره
ماد القامة
كشيده قامت
ذاكى العمل
پاك عمل و درستكار
قريب القعر
آنكه ته آن نزديك است (قامتش كوتاه است)
بعيد السير
حركت فكرى او دور است
ضريبة
طبيعت و فطرت
جليبة
آنچه انسان بر خلاف طبع در خود ايجاد ميكند
تائه
حيران و سرگردان
طليق اللسان
كسى كه زبانش آزاد و روان است
حديد الجنان
كسى كه قلب آهنين دارد، تيز قلب است