نقموا
عيب گرفتند، انتقاد كردند
ابتاع
خريد، قبول بيع كرد
سبى
اسير جنگى
اعتق
از اسارت و بردگى آزاد كرد
خاس به
به آن خيانت كرد
بكت
سرافكنده نمود، بسرزنش گذاشت
ميسور
آنچه ممكن و آسان است از ماده يسر
وفور
فراوانى مال و ثروت
مقنوط
نااميد از ماده قنوط: نوميدى
مستنكف
خوددارى كننده از ماده استنكاف: خوددارى كردن
لا تبرح
زائل نمىشود، ثابت است
لا تفقد
كم نمىشود، ناياب نمىگردد
منى
مقدر شده است
جلاء
كوچ كردن و دربدرشدن
كفاف
آن مقدارى كه بانسان كفايت ميكند
بلاغ
آنچه انسان را بمقصد و هدف مىرساند
وعثاء
زحمت و مشقت، مكان خسته كننده
كآبة
غصه و اندوه
منقلب
محل بازگشت، رجوع و بازگشت
مستخلف
كسى كه خليفه و جانشين شده
مستصحب
كسى كه همراه شده است