ترجمه تفسیر طبری

به تصحیح و اهتمام حبیب یغمایی

جلد 2 -صفحه : 252/ 18
نمايش فراداده

گفت كه: من خليفتى خواهم آفريدن، و اين جهان او را دهم، چنان كه گفت عزّ و جلّ: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً، قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها: 30؟ فريشتگان گفتند: يا رب گروهى را «1» بيافرينى كه ايشان اندر زمين فساد كنند، و خون ريزند، و ما ترا مى تسبيح كنيم و به پاكى ياد كنيم؟ چنان كه گفت عزّ و جلّ:

قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ، وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ؟: 30 پس خداى تعالى گفت: إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ: 30. «2» گفت كه من آن دانم كه شما ندانيد.

پس خداى چون خواست كه آدم را بيافريند او را از اديم زمين آفريد، و اديم روى زمين باشد، و از بهر آن بود كه او را «3» از همه روى زمين آفريده بود. از مشرق تا مغرب چهل گز «4» گل فرمود تا برداشتند، و مر آدم را از آن گل بيافريد، و بدان گل اندريسه بود و سپيد بود و سرخ بود [و زرد بود] «5» و سخت بود و سست بود و سنگ بود، و سنگ ريزه بود و اكنون از بهر آنست كه از فرزندان آدم سياه هست و سپيد هست و سخت است و نرم است و از هر گونه‏اى هست. پس جبريل را عليه [السّلام‏] بفرمود تا برفت و چهل گز گل از روى زمين برداشت آنجا كه امروز كعبه است، و خواست كه از آن گل بردارد. زمين با او بسخن آمد و گفت بحقّ آن خداوند كه ترا بيافريد كه از من گل برندارى كه خداى عزّ و جلّ از من‏

(1) گروهى را همى. (ن. صو. خ)

(2) البقرة 30.

(3) كه مر او را آدم نام كرد، كه مر او را از روى زمين آفريده بود. (خ)- آدم خواندند لانه خلق من اديم الارض. (ن)، و اين جمله عربى جز در نسخه «ن» در نسخ ديگر نيست.

(4) رش. (ن. خ)- ارش. (صو)

(5) (ن. خ)