6 . لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْ آخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ
7 . عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
8 . لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
9 . إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
6 - به راستى كه در [زندگى الهام بخش ] آنان براى شما سرمشق نيكويى است، براى آن كسى كه به خدا و روز واپسين اميد مى برد [و ايمان مى آورد]؛ و هر كس روى برتابد [و به حق و عدالت پشت كند، به خدا زيانى نمى رسد، چرا كه ] بى ترديد خدا همان بى نياز و ستوده است.
7 - اميد است كه خدا ميان شما و كسانى از آنان كه [با آن ها] دشمنى ورزيده اند مهرى پديد آورد، و خدا [برانجام هر كارى ]تواناست؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
8 - خدا شما را از كسانى كه درباره دين با شما به پيكار برنخاسته و شما را از خانه هايتان نرانده اند، باز نمى دارد كه با آنان به نيكى رفتار كنيد و در حق آنان دادگرى پيشه سازيد؛ چرا كه خدا دادگران را دوست مى دارد.
9 - خدا شما را تنها از دوستى با كسانى هشدار مى دهد كه در مورد دين [و آيين تان ] با شما به پيكار برخاسته و شما را از سراهايتان بيرون رانده و بر بيرون راندن شما [از خانه هايتان بر ديگر ظالمان و خودكامگان ] يارى رسانده اند؛ و هر كس با آنان طرح دوستى بريزد، چنين كسانى همان ستمكارانند.
برخى از مفسران همچون «ابن عباس» آورده اند كه: سومين آيه مورد بحث در مورد دو قبيله نيرومند «خزاعه» و «بنى مدلج» و چگونگى رفتار پيامبر و مردم مسلمان با آنان فرود آمد؛ چرا كه دو گروه نامبرده با پيشواى گرانقدر توحيد پس از گفت گو، قرارداد زندگى مسالمت آميز و عدم تعرض امضا كردند و ضمن آن تعهد سپردند كه هيچ فرد و گروهى را بر ضد كيان اسلامى يارى نرسانند. آن گاه بود كه اين آيه مباركه بر قلب مصفّاى پيامبر صلح و آزادى فرود آمد كه:
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ
خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت و دادگرى و رفتار و گفتار بشردوستانه و مترقى و انسانى در مورد كسانى كه با شما در مورد دين و آيين درست تان به جنگ تجاوزكارانه دست نزدند و شما را از خانه و كاشانه و وطن و كشورتان بيرون نراندند، نهى نمى كند و باز نمى دارد؛
نه، بلكه شما را به نيكى و عدالت و بشردوستى و محبت به چنين مردمى سفارش مى كند.
در آيات پيش، سخن به ابراهيم پدر توحيدگرايان و پيشواى آزادى خواهان و اصلاح طلبان رسيد، و قرآن روشنگرى فرمود كه در زندگى آن مرد بزرگ و ياران همراه او براى شما مردم كمال جو و نوانديش و ترقى خواه، سرمشق و الگوى مترقى و نيكويى است، اينك در ادامه همان درس و همان رهنمود مى فرمايد:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
به راستى كه براى شما مردم مسلمان در زندگى الهام بخش ابراهيم و ياران راستين او الگو و سرمشق مترقى و نيكويى است.
به نظر مى رسد كه قرآن در آغاز آيه، موضوع سرمشق گيرى و الگوپذيرى از ابراهيم و ياران انديشمند و مترقى او را به گونه اى تكرار مى كند، امّا واقعيت اين گونه نيست، بلكه قرآن بدان جهت دگرباره به الگوگيرى توجه مى دهد كه درس جديدى بدهد؛ چرا كه در الگوگيرى نخست اين درس مطرح بود كه شما مردم باايمان چگونگى روابط خويشاوندى و عاطفى را از ابراهيم درس بگيريد و او را سرمشق سازيد كه با كفرگرايان، در صورت پافشارىِ آنان بر كفر و بيداد، چگونه رفتار كنيد و جاذبه ها و دافعه ها را در زندگى خانوادگى و اجتماعى و سياسى چگونه تنظيم نمايند و سامان دهيد، امّا در اين جا سخن از الگو گرفتن از آن حضرت به اميد پاداش نيك و فرجام خوش و سرانجام سعادتمندانه است، بنابراين، مورد و محور اقتدا و الگوگيرى متفاوت است.
لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ
آرى، آنان براى آن كسانى كه اميد به خدا و مهر او و روز رستاخيز و پاداش و كيفر او دارند، اسوه و سرمشق نيكويى هستند.
اين فراز از آيه مباركه «بدل» بعض از كل، از واژه «لكم» در صدر آيه است؛ درست بسان اين آيه كه مى فرمايد:
و لله على الناس... سبيلاً(317)
و براى خدا، حج و زيارت آن خانه، بر مردم بايسته است؛ بر كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد و خود را به آنجا برساند.
اما به باور پاره اى از مفسران، اين الگوگيرى و اقتدا براى كسى است كه از عدل خدا و كيفر سراى آخرت مى ترسد؛ آرى، چنين كسى بايد از ابراهيم الگو گيرد.
امّا به باور پاره اى ديگر، اين سرمشق آموزى براى آن كسى است كه به پاداش پرشكوه خدا در سراى آخرت و روز رستاخيز اميد دارد.
وَ مَنْ يَتَوَلَ
در اين فراز بخشى از جمله به دليل روشن بودن دلالت كلام بر آن حذف شده كه اين گونه است: و كسى كه از الگوگيرى و سرمشق پذيرى از ابراهيم و ديگر پيام آوران خدا و مردم پرواپيشه و باايمان و نوانديش روى برتابد، چنين كسى بى گمان به زيان خويش رفتار كرده و بهره خويش را وانهاده است؛
فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ
چرا كه خداى يكتا از همگان بى نياز است و در همه عملكرد خويش سنجيده كار و در خور ستايش و سپاس مى باشد. درست به همين دليل است كه اگر كسى از ذات بى همتاى او روى برتابد و از بندگى و پرستش او سر باز زند، تنها به زيان خويش گام برداشته است و نه به زيان خداى بى نياز و فرزانه و شايسته ستايش.
آن گاه مى افزايد:
عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً
اميد است كه خداى فرزانه ميان شما و شرك و بيداد مكّه كه با شما راه دشمنى را در پيش گرفته است، با گرايش آنان به حق و عدالت، دوستى و مهر برقرار سازد.
«مقاتل» از مفسران پيشين در اين مورد مى گويد: هنگامى كه خدا به مردم باايمان رهنمود داد كه با كفرگرايان و اصلاح ناپذيران جامعه و مردم خويش، به ويژه بستگان و نزديكان كفرگرا و حق ستيز خود طرح دوستى نريزند و آنان فرمان خدا را به جان خريدند و روابط خود را با آنان گسستند، اين آيه فرود آمد كه: اميد است كه خدا با گرايش آنان به اسلام و با اصلاح پذيريشان دوستى را در ميان شما پديد آورد.
به هر حال آيه شريفه روشنگرى مى كند كه مهر و دوستى با حق ستيزان و اصلاح ناپذيران سودى ندارد، بكوشيد و دعا كنيد كه آنان به حق پذيرى روى آورند و به ياد داشته باشيد كه كليد همه دل ها و قلب ها به دست تواناى خداست و اوست كه مى تواند دل ها را دگرگون سازد و آنان را توفيق اسلام و ايمان ارزانى دارد و آن گاه دوستى و مهر را دگرباره ميانتان پديد آورد. با اين بيان شما كار شايسته و بايسته خود را انجام دهيد و به بارگاه او اميد بنديد تا او كارها را سامان دهد و آنچه براى شما سودبخش و سودمند است، همان را پيش آورد.
و ديديم كه سرانجام چنين شد و خدا با پيش آوردن پيروزى ايمان و اسلام بر كفر و استبداد مكّه و فتح آن شهر كهن به وسيله مردم باايمان دگرباره مهر و دوستى را در ميان مردم مسلمان پديدار ساخت و آن آرزو تحقق يافت.
وَ اللَّهُ قَدِيرٌ
و خدا بر هر كارى تواناست و بر او آسان است كه دل ها و قلب ها را دگرگون سازد و مهر و دوستى را جايگزين دشمنى و كينه توزى كند.
در اين فراز مى توان «على كل شيى ءٍ» را در تقدير گرفت و به گونه اى كه ترجمه شد آيه را ترجمه كرد.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ
و خدا آمرزشگر بندگان خويش است و به آنان در صورتى كه روى توبه به بارگاه او آورند و دل خويش را بر روى اسلام و ايمان بگشايند، بسيار مهربان است.
برخلاف پندار تاريك انديشان و خشونت طلبانى كه هماره بر طبل دشمنى و كينه توزى مى كوبند و هماره بر آتش افروزى و جنگ طلبى مى دمند، چنان كه گويى از صلح جويى و مسالمت طلبى و زندگى انسانى بيگانه اند، اسلام دين صلح و صلح جويى و آيين مسالمت و زندگى مسالمت جويانه است و اصل را در دعوت توحيدى و انسانى خويش بر دعوت سرشار از حكمت و فرزانگى و هماره با پند و اندرز و مناظره و گفت گوى خردمندانه و نيكوتر و زيباتر بنياد مى نهد، نه زورمدارى و خشونت...
درست به همين دليل است كه قرآن در اين آيه مى فرمايد:
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ
خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت و دادگرى و رفتار و گفتار بشردوستانه و مترقى و انسانى در مورد كسانى كه با شما در مورد دين و آيين درست تان به جنگ تجاوزكارانه دست نزدند و شما را از خانه و كاشانه و وطن و كشورتان بيرون نراندند، نهى نمى كند و باز نمى دارد.
به بيان روشن تر خدا بر آن نيست كه شما مردم توحيدگرا و باايمان را از گفتار و رفتار شايسته و نيكو، و از رعايت دادگرى و عدالت و مهر و دوستى با كسانى كه با شما بر سر دين و آيين تان به كارزار نپرداخته و به خانه و كاشانه شما نتاخته و شما را آواره نساخته اند، باز دارد، نه، بلكه شمارا به نيكى و عدالت و بشردوستى و محبت به چنين مردمى سفارش مى كند. از جمله اين گروه، آن كسانى هستند كه با پيامبر پيمان عدم تعرض و زندگى مسالمت آميز امضا كردند كه بايد با اينان نيز بر اساس رعايت عهدها و پيمان ها و حقوق متقابل رفتار گردد.
گروهى از مفسران، از جمله «قتاده»، «حسن» و «ابن عباس» آورده اند كه: مردم مسلمان پيش از فرود آيات جهاد بر ضد شرك گرايان تجاوزكار از پيشواى گرانقدر توحيد اجازه خواستند تا به خويشان و بستگان مشرك خويش نيكى كنند كه آيه مورد بحث فرود آمد، آن گاه حكم اين آيه با فرود اين آيه نسخ گرديد كه مى فرمايد:
... اقتلوا المشركين حيث وجدتموه... فخلوا سبيلهم
پس هنگامى كه ماه هاى حرام سپرى گرديد، شرك گرايان تجاوزكار را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير سازيد و به محاصره درآوريد و در هر كمين گاهى به كمين آنان بنشينيد؛ پس اگر توبه كردند و نماز را به پا داشتند و زكات دادند، راه را براى آنان باز كنيد و آزادشان سازيد، چرا كه خدا آمرزنده و مهربان است.
از ديدگاه پاره اى منظور آيه مورد بحث اين است كه: خدا شما را از نيكى و رفتار و گفتار عادلانه و انسانى با آن كسانى بازنمى دارد كه ايمان به خدا آوردند و با شما در دين به پيكار برنخاستند، امّا نتوانستند از مكه به سوى مدينه هجرت كنند.
با اين بيان از ديدگاه اين گروه منظور نيكى به كسانى است كه اسلام آورده بودند، امّا توان هجرت نداشتند.
امّا پاره اى از جمله «ابن زبير» مفهوم آيه را عام دانسته و بر آنند كه هر كس به خاطر دين و ايمان شما به جنگ شما برنخاسته و شما را از خانه و وطن خود نرانده، در خور نيكى و دادگرى و رعايت ادب و اخلاق انسانى از سوى شماست.
به هر حال آنچه از ديدگاه دانشمندان روا و درست شناخته شده و بر آن اجماع گرديده اين است كه نيكى و نيكوكارى و ادب انسانى به كفرگرا و به فرد و گروهِ در حال پيكار با مسلمانان، خواه از نزديكان و بستگان انسان باشند و يا از بيگانگان، كار ناروايى نيست و چه بسا كه باعث بيدارى و تمايل آنان به گرايش به حق و عدالت گردد، امّا در اين مورد كه آيا مى توان به چنين كسانى كمك مالى نيز كرد و از زكات و كفاره نيز به آنان داد يا نه، ميان دانشمندان بحث و گفت گوست و فقهاى شيعه اين كار را ناروا اعلام داشته اند.
گفتنى است كه: «ان تبروهم» در آيه شريفه در موضع جرّ مى باشد، چرا كه «بدلِ» اشتمال از «الذين» آمده و تقدير آن اين است كه:
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ أَنْ تَبَرُّوا الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ...
خداى فرزانه شما مردم توحيدگرا و باايمان را از اينكه درباره كسانى كه در مورد دين با شما به جنگ برنخاسته و شما را از خانه هايتان بيرون نرانده اند، بازنمى دارد كه به آنان نيكى كنيد...
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
چرا كه خدا دادگران و دادپيشگان را دوست مى دارد.
از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: بى گمان خدا آن كسانى را كه بخشى از مواد غذايى و خوراكى را براى خويشاوندان نيازمند خويش قرار مى دهند و درباره آنان نيكى و احسان مى كنند، آنان را دوست مى دارد.
در آخرين آيه مورد بحث كه تكميل كننده بحث پيش است مى فرمايد:
إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ
خدا شما را تنها از دوستى كسانى هشدار مى دهد كه در مورد دين با شما به پيكار برخاسته و شما را از خانه و شهر و ديارتان آواره نمودند...
وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ
و نيز شما را از دوستى با كسانى هشدار مى دهد كه در اين كار تجاوزكارانه شرك و استبداد مكّه، به يارى آن برخاستند و در ستم و بيداد در حق شما استبدادگران را يارى كردند.
با اين بيان قرآن دوستى با ستمكاران و ياوران آنان را در ستم و تجاوز تحريم مى كند؛ اين دوستى خواه به صورت نگارش نامه و خبررسانى به آنان باشد، يا دلگرم ساختن آنان؛ و روشنگرى مى نمايد كه بايد مردم باايمان را به دوستى گيرند و آنان را در راه احياى حقوق و آزادى و امنيت و بازگشت به خانه و وطن خويش يارى كنند و به آنان دلگرمى و اعتماد به خدا بخشند.
وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و هر كس با تجاوزكاران و يا يارى رسانان به ستم و تجاوز طرح دوستى بريزد، چنين كسانى همان ستمكارانند و در خور كيفر و عذاب.
در آيات انسان پرور و جان بخشى كه از ترجمه و تفسير آن ها گذشتيم، اين نكات ارزشمند نيز در خور بسى تعمق و انديشه است:
در برنامه هاى تربيتى و آموزشى، انديشمندان و مربيان فرهيخته و كارآمد و هدفدار از سه راه اساسى و چشم گير، انديشه ها و ديدگاه ها و برنامه هاى خود را به سوژه هاى تربيتى يا افراد تحت تربيت انتقال مى دهند و بدين وسيله آنان را به راه مطلوب و مورد نظر خويش راه مى نمايند:
ابتدايى ترين و رايج ترين راه رساندن پيام و اثرگذارى در شاگردان و افراد و گروه هاى تحت پوشش برنامه هاى تربيتى اين است كه مربّى و معلم و متخصص علوم تربيتى و روانشناس و مديريت يك مجموعه يا جامعه، يافته ها و ديدگاه ها و نظرات خويش را در قالب واژه ها و جمله ها مى ريزد و در نشستى دوستانه و صميمى به گفت و گو مى پردازد و آنچه مورد نظر و هدف اوست، همه را به تدريج و با آميزه اى از مهر و هنر به طرف يا طرف هاى موضوع انتقال مى دهد و بدين وسيله با اثرگذارى در مغز و دستگاه خرد آنان، به گونه اى كه مى تواند به تناسب كارايى بيان و سليقه و آگاهى و آشنايى اش با اصول و رموز تربيتى، آنان را به راه دلخواه راه مى نمايد...
انبوه آيات و روايات نشانگر اين نكته است كه پيامبران و مصلحان و شايسته خواهان و شايسته كرداران و اصلاح طلبان براى اصلاح جامعه ها و تربيت انسان ها از اين راه وارد شده اند.
در اين راستاست كه قرآن به پيامبر مى فرمايد:
ادعُ الى سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن(318)
مردم را با حكمت و اندرز نيكو و زيبا به راه پروردگارت فراخوان و با آنان به سبك و شيوه اى كه نيكوتر و زيباتر است، بحث و گفت گو نما...
راه مؤثر ديگر كه از جهاتى اثرگذارتر و دگرگون سازتر و انديشاننده تر است، راه نگارش و نوشته است؛ چرا كه در اين راه هم مربّى دانشمند و كمال جو با فرصت و دقت بيشترى مفاهيم تربيتى و معارف انسانى و اخلاقى مورد نظر خويش را مى تواند در قالب هاى زيباتر و جالب تر بريزد و هم مخاطب و افراد تحت تربيت مى تواند با دقت و حوصله و تكرار به برنامه مكتوب مراجعه كنند و با آن الفت گيرند و بدين سان به راه مربى راه يابند.
آرى، بخشى از ارزش و عظمت قلم در قرآن شريف و روايات رسيده از پيشوايان معصوم و سيره عملى و منطق نظرى آنان نيز به همين اثرگذارى و ماندگارى اثر قلم در فرد و جامعه و تمدن باز مى گردد.(319)
قرآن در وصف قلم، آن را از آموزش هاى بزرگ خدا به انسان، از نعمت هاى گران او؛ نردبان رشد و ترقى، وسيله انديشيدن و انديشاندن و هم وزن و هم رديف آفرينش انسان وصف مى كند:
اقرأ باسم ربّك الّذى خلق... الّذى علّم بالقلم...(320)
بخوان به نام پروردگارت كه كران تا كران هستى را آفريد، انسان را از نطفه اى ناچيز پديد آورد، بخوان و بدان كه پروردگارت كريم ترين كريمان است، همان كسى كه به وسيله قلم، آنچه را كه انسان نمى دانست به تدريج به او آموخت...
و به شكوه وعظمت قلم سوگند ياد مى كند تا روشنگرى كند كه پندار استبداد و مخالفان آزادى بيان و قلم و كتاب و فرهنگ و شناخت و روشنگرى و توحيد و تقوا و عدالت و آزادى و مهر و مدارا در مورد پيامبر كتاب و قلم و اخلاق و معنويت برچسب و تهمتى ظالمانه و رذيلانه بيشتر نيست.
ن و القلم و ما يسطرون...(321)
ششمين امام نور حضرت صادق (ع) در گراميداشت چنين قلمى فرمود:
اذا كانَ يومَ القيامة، جَمَعَ اللهُ - عزّوجلّ - الناسَ فى صعيدٍ واحدٍ، و وُضِعَتِ المَوازينَ، فَتُوزَنُ دِماءُ الشهداء مَعَ مِدادِ العُلماءِ فَيَرْجِحُ مدادُ العُلماءِ على دِماءِ الشهداءِ.(322)
هنگامى كه رستاخيز برپا مى گردد، خداى فزرانه تمامى انسان ها را - از آغاز آفرينش تا فرجام آن، همه را - در يك جا گرد مى آورد و ميزان ها براى سنجش عملكردها در ميان نهاده مى شود، آن گاه خون شهيدان راستين با مركب قلم انديشمندان فرهيخته و كمال طلب و آزاده با هم وزن مى گردد و مركب قلم اينان بر خون هدفدار و هدفمند آنان رحجان مى يابد.
از ميان تمامى روش هاى تربيتى و پيام رسانى، اين شيوه و اين روش را انديشمندان و متخصصان علوم تربيتى شورانگيزترين و دگرگون سازترين و پاياترين روش ها شناخته اند، چرا كه مربى هدفدار و دانشمندا و شايسته كردار در اين روش بى آن كه زياد بگويد و ديدگاه خويش را بنويسد، با ايجاد ارتباط عملى و ارائه سرمشق و نمونه در ميدان هاى گوناگون و عرصه هاى متنوع، فرد و يا گروه مورد نظر را به راه مطلوب و محبوب خويش مى برد و اثرى عميق تر و ژرف تر از بيان و قلم در گوش و چشم و مغز و دستگاه خرد مى نهد، چرا كه با روش ارائه الگو و عمل تا ژرفاى جان ها راه مى يابد و همه موانع و پوشش ها و زنگارها را مى زدايد و دور مى ريزد و دل و قلب و گستره جان ها را تسخير مى كند.
آرى، برنامه هاى عملى هماره اثرگذارتر و دگرگون سازتر از ديگر برنامه هاست، چرا كه اين روش از ايمان ژرف و باور عميق مربى به گفتار و نوشتار و برنامه اش حكايت مى كند و مى دانيم كه درسى كه از دل سر برآورد و از دل برخيزد، لاجرم بر گستره دل ها و قلب ها نيز خواهد نشست.
درست به همين دليل است كه خداى فرزانه در راه نقش گذارى تربيتى و پروردگارى خويش، به پيامبران و اصلاحگران و پاكان هم كتاب و قلم و برنامه براى هدايت و تربيت بندگانش را ارزانى مى دارد و هم اين برنامه را به همراه الگو و سرمشق و نمونه هاى عملى بزرگ و بى نظير و شكوهبار به سوى جامعه ها مى فرستد و آنان مهم ترين بخش از كار خويش را با عملكرد شايسته و زيبا و پرجاذبه در چشم انداز عصرها و نسل ها قرار مى دهند.
درست از اين زاويه است كه منظور از سبك و يا «سنّت»، عبارت از «سخن»، «عمل» و «تقرير» معصوم است، و هماره بيان و عملكرد و يا سكوت آنان در برابر كار و برنامه و يا سخنى حجت و راهنما و دليل راه براى درست انديشان و تعالى خواهان است.
و درست به همين دليل است كه در پيامبران و امامان معصوم، ويژگى «عصمت» شرط شده است تا آنان بتوانند در همه ميدان هاى زندگى الگو و سرمشق حق طلبان و كمال جويان باشند.
با اين بيان آياتى كه گذشت، ضمن توجه دادن به اين اصل مترقى و دگرگون ساز، ابراهيم پدر و مربى توحيدگرايان را به عنوان اسوه و الگو وسرمشق به تابلو مى برد و مى فرمايد:
قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه...(323)
بى گمان براى شما در پيروى و الهام گيرى از ابراهيم و آن كسانى كه با او هستند سرمشق و الگويى نيكوست...
اينك بايد ديد ابراهيم و ياران راه توحيدى و انسانى او در چه محورها و مدارهايى سرمشق و الگوى توحيدگرايان و كمال جويان و اصلاح طلبان هستند.
بى گمان چهره پرشكوه و پرمعنويتى چون ابراهيم به دليل آگاهى ودانش گسترده و خلق و خوى شايسته و آراستگى به ارزش هاى والاى اخلاقى و انسانى و پيراستگى از نقاط منفى در همه صحنه ها وميدان هاى فردى و اجتماعى و سياسى بهترين سرمشق و نمونه و الگو براى رشد و اوج است، امّا از آياتى كه گذشت به طور مشخص الگوگيرى و نمونه پذيرى از آن حضرت در اين اصول كلّى دريافت مى گردد:
1 - در توحيدگرايى و يكتاپرستى و نفى شرك و كفر و شخص پرستى،
2 - در اخلاص در بندگى و پرستش خدا و عملكرد شايسته و نفى ريا و سالوس و ناخالصى،
3 - در دعوت انسان ها در پرتو دليل و برهان،
4 - مهر و مدارا با مردم در دعوت،
5 - در طرح دوستى يا گسستن از ديگران يا جاذبه ها و دافعه ها،
6 - در روابط خانوادگى، فاميلى و صله رحم،
7 - در روابط ملّى و فراملّى يا درون جامعه و برون جامعه،
8 - در دعاها و نيايش ها و چگونگى عشق با خدا و پيوند با او.(324)
درست است كه قرآن شريف در اين آيات، ابراهيم خليل، پدر توحيدگرايان و آزادى خواهان را با شمارى از ياران پاكباخته و شايسته كردارش به عنوان الگو و نمونه براى عصرها و نسل ها عنوان مى سازد، درست است كه در سوره و آيه ديگرى از قرآن شريف، پيامبر گرامى را الگو و اسوه و سرمشق جاودانه و پرجاذبه براى همه ترقى خواهان و كمال دوستان و آزادمنشان تاريخ به تابلو مى برد، امّا اين بدان معنا نيست كه مردم باايمان و درست انديش به آنان بنازند و افتخار كنند و رسالت خويش را فراموش سازند؛ نه، بلكه مردم توحيدگرا و عدالت خواه و اصلاح طلب بايد به گونه اى در انديشه و اخلاق و عمل به آنان تأسى جويند و اقتدا كنند كه خود در شعاعى كوچك تر و محدودتر لياقت نورافشانى و توان جهت دهى و راهنمايى و الگو شدن را بيابند، و اين كار بزرگ و سترگ، رسالت همگانى و وظيفه ملّى و دينى همه انسان هايى است كه دوستدار پيامبر و خاندان پرافتخار اويند؛ و روشن است كه اين كار بزرگ با شعار و ادعا و شبيه سازى و شبيه تراشى و قياس زورمداران و صاحبان امكانات و رسانه ها به آنان ميسر نيست، بلكه اين كار سترگ در گرو درست انديشى و شايسته كردارى و خودسازى و ايمان و پروا و رعايت حقوق بشر و اداى امانت و پاى بندى به تعهدات و پيمان ها با خدا و خلق و اداره جامعه با رضايت و خشنودى آنان و همكارى و مشاركت پذيرى و پاسخگويى در برابر مردم و نقدخواهى و محاسبه پذيرى ميسر است.
آرى، با عملكرد زيبا و شايسته مى توان الگو شد، نه با عملكرد رسوا و ناهنجار و با عملكردى كه نفرت جهانى را برانگيزد و افكار عمومى را بر ضد وحشى گرى و بيداد و ستم و شقاوت و اختناق و استبداد و زندان ها و دخمه هاى مخفى و آشكار و به بند كشيدن آزاديخواهان و دموكراسى جويان و به كارگيرى زشت ترين شيوه هاى خشونت و ترور و شكنجه هاى جسمى و روانى به حركت درآورد و هماره محكوميت ملّى و فراملّى را در پى داشته باشد.
امام صادق (ع) فرمود:
كُونوا دُعاةَ الناس باعمالكم، و لا تكونوا دُعاة بالسنتكم.(325)
مردم را هماره با سياست ها و برنامه ها و عملكردهاى شايسته و پرجاذبه خويش به سوى خدا و دين او فراخوانيد و نه با زبان يكطرفه و رسانه هاى انحصارى.
آرى، اين سخن نشانگر اين نكته دقيق و ظريف است كه همه مردم باايمان و كمال جو نيز به نوبه خويش بايد الگو و سرمشق باشند و جهانيان را با عملكرد زيبا و مترقى به ارزش ها جذب كنند و... كه اگر سياستگزاران و برنامه ريزان و رهبران و حكومت ها و جريانهاى فكرى در جهان اسلام، به ويژه آن هايى كه نام اسلام را يدك مى كشند و خود را در پس اين عنوان مقدس نهان داشته اند، چنين مى كردند و به راستى به وظيفه انسانى خويش مى انديشيدند، اينك دنيا چهره ديگرى داشت و سرنوشت مسلمانان اين گونه تيره و تار نبود!