6 . ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ.
7 . زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ.
8 . فَ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ.
9 . يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.
10 . وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِ آياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ.
6 - اين [عذاب و سقوط آن جامعه ها] به خاطر آن است كه پيامبران آنان دليل هاى روشن [و روشنگرى ] برايشان مى آوردند، امّا آنان [به جاى اصلاح پذيرى و كمال جويى ] مى گفتند: آيا انسان هايى [همانند خودمان ] ما را راهنمايى مى كنند؟! از اين رو كفر ورزيدند و از [حق و عدالت و انديشه ها و برنامه هاى رشدبخش آنان ] روى برتافتند؛ و خدا از [حق پذيرى و ايمان آنان ]بى نياز بود؛ و خدا بى نياز و ستوده است.
7 - آنان كه كفر ورزيدند [چنين ] پنداشتند كه هرگز [رستاخيزى در كار نخواهد بود و] برانگيخته نخواهند شد؛ [هان اى پيامبر! ]بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه برانگيخته خواهيد شد، آن گاه از آنچه انجام داده ايد به شما خبر خواهند داد؛ و اين [كارها ]براى خدا آسان است.
8 - پس به خدا و پيام آورش و نورى كه فرو فرستاده ايم ايمان بياوريد؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.
9 - روزى را [به ياد آوريد] كه [خدا همه ] شما را براى [حضور در ]روز گردآورى [و گرد آمدن آفريدگان ] گرد مى آورد؛ [آرى ]آن [روز،] روزِ [بازندگى و] زيان است؛ و هر كس به خدا ايمان آورد و كارى شايسته انجام دهد، [ذات بى همتاى او] بدى هاى او را از وى دور مى سازد و او را به باغ هايى [از بهشت ] وارد مى كند كه از زير [درختان ] آن جويبارها روان است، هماره در آن جا جاودانه خواهند بود؛ [و] اين است آن كاميابى پرشكوه.
10 - و آن كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار؛ و [راستى كه ] چه بدفرجامى است!
زَعَمَ: از ريشه «زعم» بسان «طعم» به مفهوم گفتارى است كه احتمال داده مى شود دروغ و بى اساس باشد، و گاه اين احتمال دروغ تا يقين به دروغ هم پيش مى رود. و نيز به مفهوم گمان و پندار بى اساس وپوچ نيز آمده است كه در آيه شريفه اين مفهوم مورد نظر است.
تغابن: اين واژه از ريشه «غبن» به مفهوم آشكار شدن زيان و خسران است، امّا در قالب باب تفاعل، اگر نه هميشه، بيشتر موارد در كارهايى به كار مى رود كه دو جانبه است، نظير تزاحم و تعارض؛ با اين بيان ممكن است منظور از روز «تغابن» اين باشد كه: آن روز، روزى است كه ثمره كشمكش و درگيرى طولانى ميان حق طلبان و توحيدگرايان با اصلاح ناپذيران و حق ستيزان آشكار مى گردد.
امّا به باور پاره اى در آيه شريفه منظور ظهور و آشكار شدن زيان و زيان كارى است.
در آيات پيش، سخن از پيشرفت و نابودى جامعه هاى باطل گرا و بيدادپيشه و حق ناپذير بود، اينك خداى فرزانه در اشاره به علل اين انحطاط و هلاكت برخى جامعه هاى پيشين مى فرمايد:
ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ
اين كيفر و عذاب دردناكى كه در اين جهان و سراى آخرت گريبان ستمكاران و اصلاح ناپذيران را مى گيرد و سرنوشت آنان آن گونه شوم و عبرت انگيز رقم مى خورد به سبب آن است كه پيام آورانشان از سوى خدا دليل هاى روشن و روشنگرى به همراه معجزه هاى آشكار براى هدايت و ارشاد آنان آوردند، امّا آنان حق را نپذيرفتند و راه هدايت و رستگارى را گام نسپردند.
فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا
و با غرور و سركشى گفتند كه آيا انسان هايى همانند خود ما و از جنس همين آدميان مى خواهند ما را به راه هدايت و رستگارى برند؟ آيا آنان بر آنند كه ما را از راه پدرانمان بازگردانند و به راه جديد و دين و آيين تازه اى رهنمون گردند؟
واژه «بشر» گرچه به صورت مفرد آمده، امّا به قرينه فعل «يهدوننا» منظور جمع مى باشد و همه پيامبران را شامل مى شود؛ و كفرگرايان با اين گفتار مى خواستند پيامبران خدا را تحقير كنند و با اهانت به آنان آن برگزيدگان بارگاه خدا را از دعوت اصلاح طلبانه و نجات بخش خويش باز دارند و انگيزه آنان در اين كار غرور و بدمستى و سركشى و اصلاح ناپذيرى آنان بود.
فَكَفَرُوا
از اين رو آن حق ناپذيران كفر ورزيدند و دعوت پيامبران را سرسختانه انكار كردند.
وَ تَوَلَّوْا
و از شنيدن و پذيرفتن دعوت پيامبران و منطق جانبخش و سازنده آنان روى برتافتند و حاضر نشدند تا بينديشند و انتخاب كنند.
وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ
و اگر خدا براى مردم پيام و پيام آورانى مى فرستد و رواها و ناروا و حلال و حرام و نيك رفتارى و زشت كردارى را ترسيم و روشن مى سازد و از آنان مى خواهد تا خداپسندانه رفتار كنند، همه اين ها به خاطر سودرسانى به مردم و هدايت آنان است، وگرنه خدا از عبادت و اطاعت آنان بى نياز مى باشد.
به باور پاره اى منظور اين است كه: خداى فرزانه دليل و برهان روشن و روشنگر به اندازه كافى براى هدايت آنان آورد و از آوردن و فرستادن پيام و پيامبر و يا معجزه و دليل و برهان بى نياز است.
وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ
و خداى فرزانه از هر كس و هر چيزى بى نياز و ستوده است.
آرى، ذات بى همتاى او پديدآورنده و گرداننده هستى است و از عبادت و شايسته كردارى شما بندگان و سپاسگزاريتان در برابر نعمت هاى گوناگونش بى نياز است.
از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: و خدا در همه كارهايش ستوده شده است، چرا كه هر آنچه به شما ارزانى داشته، از روى مهر و لطف و احسان است. با اين بيان واژه «حميد» را در اين ديدگاه به مفهوم «محمود» گرفته اند.
در ادامه آيات به بحث معاد و جهان پس از مرگ مى پردازد و مى فرمايد:
زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا
آن كسانى كه در زندگى كفر ورزيدند و حق را نپذيرفتند، چنين پنداشتند كه هرگز رستاخيزى در كار نيست و هرگز برانگيخته نخواهند شد.
واژه «زعم» به باور «ابن عمر» به مفهوم دروغ مى باشد؛ امّا از ديدگاه «شريح» كنايه از دروغ است.
در ادامه آيه، قرآن شريف در ترسيم پاره اى از راز حق ناپذيرى كفرگرايان و پافشارى بر شرك و بيداد از سوى آنان و نپذيرفتن ايمان و توحيد مى فرمايد:
قُلْ بَلى وَ رَبِّي
هان اى پيامبر! به آنان بگو: چرا، به پروردگارم سوگند كه برانگيخته خواهيد شد. بدين سان روشنگرى مى كند كه آنان به دليل باور نداشتن معاد و فرا رسيدن روز پاداش و كيفر بود كه دعوت پيامبران را با يكدندگى و لجاجت انكار كرده و بر اصلاح ناپذيرى خويش پاى مى فشردند.
لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ
آن گاه از آنچه انجام داده ايد شما را آگاه خواهند ساخت و پس از حسابرسى در برابر عملكردتان به پاداش و كيفر كارهايى كه كرده ايد خواهيد رسيد.
وَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ
و اين برانگيختن انسان ها و گردآوريشان براى حسابرسى و دادن پاداش و كيفر عملكردها براى خدا سهل و آسان است.
آن گاه مى فرمايد:
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا
اينك كه رستاخيز در كار است و همگان به پاداش و كيفر عملكردها خواهند رسيد، پس همه شما به خدا و پيامبرش و به قرآن پرشكوهى كه كران تا كران آن نور و روشنگرى است و ما آن را فرو فرستاده ايم، ايمان بياوريد.
بدان دليل خداى فرزانه قرآن را «نور» ناميد كه در آن دليل ها و برهان ها براى هدايت انسان ها بسيار است و اگر كسى به راستى بنگرد و بينديشد، به راه نجات و رستگارى رهنمون مى گردد. و تشبيه آن به «نور» نيز به خاطر آن است كه «نور» راه را از بيراهه نشان مى دهد و انسان را از سقوط به چاله ها باز داشته و به شاهراه، هدايت مى كند.
وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ
و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است.
در چهارمين آيه مورد بحث در بيان برخى از ويژگى ها و اوصاف روز رستاخيز مى فرمايد:
يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ
روزى را به ياد آوريد كه خدا همه شما انسان ها را در آن روز اجتماع بزرگ گرد خواهد آورد. روشن است كه منظور از «روز گردآورى بزرگ انسان ها» روز رستاخيز همگانى است؛ همان روزى كه تمامى انسان ها از آدم تا آخرين فرزندش برانگيخته خواهند شد.
ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ
آن روز، روز آشكار شدن زيان و زيان كارى بزرگ و جبران ناپذير است.
آن روز، روزى است كه برنده و بازنده، زيان كار و به زمين خورده، سعادتمند و تيره بخت شناخته شده و صف ها مشخص مى گردد.
واژه «تغابن» از باب «تفاعل» است و از ماده «غبن» برگرفته شده، و منظور اين است كه آن روز روشن مى گردد كه چه كسى در زندگى خير و نيكى را پيشه ساخته و اينك به پاداش آن نايل آمده و چه كسى بدى و گناه را ترك كرده و از عذاب و كيفر سهمگين قيامت در امان مانده است. و نيز آشكار مى شود كه چه كسى زشتى و اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى را پاى فشرده و شايسته كردارى و دادگرى و كارهاى خداپسندانه را وا نهاده و اينك گرفتار است.
ممكن است منظور اين باشد كه: آن روز روشن مى شود كه انسان باايمان بهره خويش از لذت هاى دنيا را به اميد رسيدن به نجات و نيك بختى آخرت ترك كرده و در سراى آخرت به پاداش خود رسيده است و احساس مى كند كه برنده است، و در برابر آن انسان كفرگرا و گناه پيشه است كه در زندگى نيكوكارى و بزرگمنشى را وا نهاده و به زشتى و ستم روى آورده و آنجا درمى يابد كه بازنده اى تيره بخت است.
با اين بيان آن روز، روز «غابن» و «مغبون» يا برنده و بازنده است، و اين نام ديگر روز رستاخيز مى باشد.
به باور «مجاهد» و «قتاده»، «يوم التغابن» روزى است كه هم بهشتيان احساس باختن و زيانديدگى مى كنند و هم دوزخيان؛ چرا كه آنان درمى يابند كه اگر كارهاى شايسته بيشترى انجام مى دادند و در دادگسترى و بشردوستى و قانون گرايى دقت و جهاد بزرگترى مى كردند، جايگاه والاترى را به دست مى آوردند و گروه تيره بخت نيز با نگاه به همنوعان و همدينان خويش در بهشت، با همه وجود احساس زيانكارى مى كنند كه خود را گرفتار آتش و عذاب كرده اند.
از پيامبر گرامى آورده اند كه در تفسير آيه فرمود:
ما من عبد مؤمن يدخل الجنة الاّ ارى مقعده من النّار لو اساء ليزداد شكراً، و ما من عبد يدخل النار الاّ ارى مقعده من الجنة لو احسن ليزداد حسرة.(420)
هيچ انسان باايمانى وارد بهشت پرنعمت و زيباى خدا نمى گردد، جز اين كه جايگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ به او نشان مى دهند، تا دريابد كه اگر به گناه و ستم دست مى يازيد، جايش آنجا بود نه بهشت زيبا و پرطراوت و پرنعمت، تا خداى ارزانى دارنده نعمت ها را بيشتر سپاس گويد. و نيز هيچ انسان كفرگرا و ستمكارى به آتش دوزخ نمى افتد، جز اين كه مكان او را در آنجا به او نشان مى دهند تا دريابد كه اگر به راه حق و عدالت گام سپرده بود، چه موقعيت پرشكوهى داشت تا بر دريغ و حسرت او افزون گردد.
وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ
و كسى كه به خدا ايمان آورد و كارهاى شايسته انجام دهد، خدا گناهان او را از پرونده اش مى زدايد و او را مورد آمرزش و بخشايش قرار مى دهد؛
وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ
و او را در بوستان هاى پرطراوت و زيبا كه از زير درختان آن جويبارها روان است، درمى آورد.
خالِدِينَ فِيها أَبَداً
آنان در آن جا براى هميشه ماندگار خواهند بود و از نعمت هاى فناناپذير و جاودانه آنجا بهره ور مى گردد.
ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ
اين همان كاميابى پرشكوه است، همان كاميابى و رستگارى بزرگى كه همانندى براى آن نيست.
در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِ آياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ
امّا آن كسانى كه كفر ورزيده و آيات و نشانه هاى يكتايى و قدرت خدا را دروغ شمردند، آنان اهل آتش دوزخند،
خالِدِينَ فِيها
در آنجا هماره ماندگار خواهند بود،
وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ
و راستى كه فرجام كار و سرانجام آنان سرانجام بدى است و به بد جايگاهى باز مى گردند.
پس از ترجمه و تفسير آيات روشنگرى كه گذشت، اين نكات در خور تعمق و تدبر است:
از اين آيات اين نكته حساس دريافت مى گردد كه ترقى و پيشرفت فرد و جامعه هرگز شانسى و اتفاقى و تصادفى نيست، بلكه قانونمند و حساب شده است، و دليل درستى دارد؛ همان گونه كه عقب ماندگى و پسرفت و انحطاط فرد و خانواده و فروپاشى پيوندهاى يك جامعه نيز براى خود راز و رمزى دارد.
اين بحث يك بحث اساسى و پيچيده و دامنه دارى است، امّا از اين آيات چنين دريافت مى گردد كه اساسى ترين راز انحطاط و عقب ماندگى و سقوط يك جامعه و نيز فرد و خانواده اين هاست:
1 - اصلاح ناپذيرى و حق ستيزى و قانون گريزى،
2 - ناآگاهى و پافشارى در تعصب و لجاجت و خمودى،
3 - تعصب كور و دنباله روى احمقانه از پيشينيان،
4 - در افتادن با پيام آسمانى و پيامبران و برخورد خشونت بار با اصلاحگران و فراخوانان به سوى رشد و رستگارى،
5 - بى نياز پنداشتن خويش از خدا و مردم و مست و مغرور شدن به ثروت و سلطه و سركوب و قدرت بادآورده.(421)
در اين فرصت نمى توان راز حق ستيزى و اصلاح ناپذيرى سرمداران ستم و استبداد را به طور كامل برشمرد و انگيزه هاى متنوع آنان را نمايان و آشكار ساخت، امّا به گونه اى كه از آيات گذشته دريافت مى گردد يكى از علل اين حق ناپذيرى اين پندار است كه آنان خود را از همگان بى نياز مى پنداشتند و چنين فكر مى كردند كه نه حساب و حسابرسى از آنان در كار خواهد بود و نه چون و چرا و نه پاداش و كيفر؛ و همين احساس بى نيازى و احساس عدم نقد و نظارت و چون و چرا و محاسبه كافى است كه حكومت ها و جامعه ها را به تباهى كشد.(422)
گذشت كه روز رستاخيز، روز آشكار شدن برنده و بازنده ونيك بخت و تيره بخت و اهل بهشت و دوزخ است، اينك قرآن روشنگرى مى كند كه براى در امان ماندن از زيانكارى و بازندگى در آن روز بزرگ بايد اين كارها را انجام داد:
1 - حق پذيرى و ايمان راستين به خدا،
2 - الگوگيرى از پيامبر،
3 - تمسك به پيام قرآن و خرد ملى و اصلاح پذيرى در پرتو آن ها،
4 - هماره و هميشه به ياد داشتن روز حساب و كتاب،
5 - و تلاش و جهاد و انجام كارهاى شايسته در زندگى.(423)
4 - دو عامل نگون سارى و تيره بختى دوزخيان
و آخرين درس از آيات روشنگر و درس آموزى كه گذشت اين است كه قرآن روشنگرى مى كند كه عامل بدبختى و نگون سارى دوزخيان و سقوط آنان به دوزخ زندگى و آتش آخرت در حقيقت دو عامل است؛ يكى كفرگرايى و حق ستيزى و قانون گريزى و اصلاح ناپذيرى، و ديگر دروغ انگاشتن پيام و پيامبران خدا كه انگيزه اى براى تلاش و جهاد سازنده و بشردوستانه و عادلانه براى چنين مردمى نمى ماند.(424)
با اين بيان اساسى ترين عامل سقوط تيره بختان به دوزخ دو عامل است؛ درست همان گونه كه راز رستگارى و نجات ايمان آوردگان و كمال طلبان و اوج گرفتن آنان به سوى بهشت پرنعمت نيز دو عامل است: يكى حق پذيرى و حق طلبى و كمال جويى، و ديگرى تلاش و كوشش بى امان در راه هاى خردمندانه و خداپسندانه، يا ايمان و عمل صالح كه در انبوهى از آيات قرآن، همگان بدان ها ترغيب شده اند.