6 . وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ
7 . ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ
8 . لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ
9 . وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
10 . وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ
6 - و آنچه را خدا از [ثروت هاى ] آنان به پيامبرش باز گردانيد، شما براى [به دست آوردن ] آن نه اسبى تاختيد [و پيكارى كرديد] و نه شترى؛ امّا خدا پيام آورانش را بر هر كس كه بخواهد چيره مى سازد؛ و خدا بر هر چيزى تواناست.
7 - آنچه را خدا [به عنوان غنيمت ] از مردم اين آبادى ها به پيامبرش بازگردانيد، از آنِ خدا و از آنِ پيامبر و از آنِ نزديكان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، تا [اين ثروت ها] ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد [و در انحصار آنان نباشد]؛ و آنچه را پيامبر به شما داد، بگيريد و از آنچه شما را از آن بازداشت [و هشدارتان داد] هشدار پذيريد [و خوددارى نماييد]، و پرواى خدا را پيشه سازيد كه خدا سخت كيفر است.
8 - [و نيز اين غنيمت ها] براى نيازمندان مهاجرى است كه از خانه ها و دارايى هايشان رانده شده اند، در حالى كه فرون بخشى و خشنودى [واقعى ] را از خدا مى خواهند، و خدا و پيام آورش را يارى مى نمايند؛ [آرى ] اينان همان راستگويانند.
9 - [و همين گونه اين غنيمت ها براى آن ] كسانى [است ] كه پيش از آنان در [مدينه ] خانه [هجرت ] و [سراى ] ايمان جاى گزيدند. آنان هر [انسان كمال جو و بى پناهى را] كه به سوى آنان هجرت نمايند، دوست مى دارند و نسبت به آنچه [از آن غنيمت ها] به آنان داده شده است، نيازى در سينه هاى خود احساس نمى كنند؛ و آنان را [در بهره ورى از امكانات اندكى كه دارند] بر خود برترى مى دهند، هر چند خود نيازى [سخت به آن ] داشته باشند، و هر كس از بخل و آز نفس خود [در امان ] نگاه داشته شود، چنين كسانى همان رستگارانند.
10 - و [نيز براى ] كسانى [است ] كه پس از آنان آمدند؛ [آنان در راز و نيازشان با خدا] مى گويند: پرورگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى جستند، [همه را] بيامرز و در دل هاى ما كينه اى نسبت به كسانى كه ايمان آورده اند قرار مده؛ پرورگارا، به راستى كه تو رؤوف و مهربانى.
فيى ء: اين واژه مصدر و به مفهوم بازگشت دادن و برگردانيدن آمده، كه دراين آيه منظور باز گردانيدن ثروت و امكانات شرك گرايان تجاوزكار و پيمان شكن به مردم باايمان و عدالت خواه است. واژه «افاء» نيز از همين ريشه و ماده برگرفته شده است؛ از اين رو گفته مى شود: «فاء، يفى ء، فيئاً»، كه به مفهوم بازگشتن و بازگشت آمده است و گاه گفته مى شود: افاءَ... كه در آن صورت به مفهوم بازگشت دادن و بازگردانيدن آمده است. از اين رو وقتى گفته شد: «و اَفائه انا عليه»، منظور اين است كه: من آن را به او برگردانيدم.
ايجاق: اين واژه در اصل به مفهوم ضايع و تباه ساختن آمده، امّا به همين تناسب به معناى راندن سريع مركب و تاختن آن با جوش و خروش و ناراحتى است كه همه چيز را سر راه خود پايمال و تباه مى سازد.
اين واژه مصدر است و «اوجفتم» در آيه شريفه از آن ريشه گرفته و فعل لازم آن، «وجف»، «يجف» به مفهوم حركت با جوش و خروش آمده است.
رّكاب: به مفهوم «شتر» آمده، و از «ركوب» برگرفته شده است.
خصاصة: از ماده «خَصاص» به مفهوم نياز و تنگدستى آمده است.
و پاره اى نيز آن را به مفهوم شكاف «ابر»، كه ماه از آن پديدار مى گردد گرفته اند.
شُّح: اين واژه به مفهوم بخل» و خوددارى از انفاق و يارى رساندن به محرومان و گرسنگان آمده است. پاره اى نيز آن را به بخل توأم با حرص گرفته اند.
يوق: اين واژه از ريشه و ماده «وقاية» برگرفته شده و به صورت مجهول در آيه آمده است كه ترجمه آن گذشت.
در شأن نزول و داستان فرود اين آيات ديدگاه ها اندكى متفاوت است و روايات رسيده متعدد؛ براى نمونه:
1 - از مفسر بزرگ قرآن «ابن عباس» آورده اند كه: پس از پيمان شكنى و خيانت يهود «بنى نضير» و از پى آن ها «بنى قريظه» و بيرون رانده شدن آن ها به كيفر اين خيانت و تجاوز، مرزعه ها و سراها و روستاهاى آنان در اطراف مدينه، كه به «فدك»، «عرينه» و «ينبع» مشهور بودند، بر جاى ماند. گروهى از مسلمانان به حضور پيامبر شرفياب شدند و از سرنوشت آن زمين ها و اموال پرسيدند كه در همين هنگام اين آيات بر قلب مصفاى آن حضرت فرود آمد: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ(277)
و آنچه را خدا از ثروت هاى آنان به پيامبرش باز گردانيد، شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و پيكارى كرديد و نه شترى؛ امّا خدا پيام آورانش را بر هر كس كه بخواهد چيره مى سازد؛ و خدا بر هر چيزى تواناست.
و بدين وسيله خداى فرزانه آن ها را به پيام آورش به عنوان پيشوا و تدبيرگر بزرگ امور جامعه واگذار كرد تا بر اساس عدل و حكمت هزينه نمايد.
2 - امّا پاره اى از مفسران و محدثان و مورخان آورده اند كه: نخستين آيه مورد بحث در مورد اموال و زمين هاى «بنى نضير» و روشن ساختن وضعيت آنها فرود آمد و روشنگرى فرمود كه: و آنچه را خدا از ثروت هاى آنان به پيامبرش باز گردانيد، شما براى به دست آوردن آن نه اسبى تاختيد و پيكارى كرديد و نه شترى؛ ... امّا دومين آيه مورد بحث درباره ثروت ها و امكاناتى روشنگرى مى كند كه بدون جهاد و پيكار مسلحانه به دست مسلمانان بيفتد، و در مورد آن ها مى فرمايد: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...(278)
آنچه را خدا به عنوان غنيمت از مردم اين آبادى ها به پيامبرش بازگردانيد، از آنِ خدا و از آنِ پيامبر و از آنِ نزديكان او و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، تا اين ثروت ها ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد و در انحصار آنان نباشد...
3 - به باور برخى هر دو آيه بيانگر يك مطلب است. با اين بيان در آيه نخست به صورت سربسته سخن گفته شده و از پى آن آيه دوم روشنگرى بيشترى مى كند.
در مورد داستان فرود چهارمين آيه مورد بحث نيز روايات متعددى رسيده است، به اين صورت:
1 - از «انس » آورده اند كه: براى برخى از ياران پرواپيشه و انسان دوست پيامبر سه رأس گوسفند بريان شده آوردند و به عنوان هديه به او تقديم كردند. او كه خود و خاندان و نزديكانش بسيار تنگدست و نيازمند بودند، با اين وصف با مردم دوستى و دگرخواهى و دلسوزى تحسين برانگيزى ديگران را بر خود مقدم داشته و آن ها را براى همسايه ها فرستاد و آنان نيز آنرا به ديگران هديه كردند؛ به گونه اى كه آن گوسفندهاى بريان تا نُه خانه دست به دست و هديه شد و سرانجام هم به نخستين خانه بازگشت. در آن هنگام بود كه اين آيه بر قلب پاك پيامبر مهر و مدارا فرود آمد: و يؤثرون على انفسهم... (279)
2 - امّا از «ابن عباس» آورده اند كه: پس از تبعيد «بنى نضير» پيامبر گرامى مسلمانان را گرد آورد و رو به گروه انصار و ياران «مدنى» خويش كرد و فرمود: دوستان اگر مى خواهيد اين اموال و سراها و مزرعه ها را ميان مهاجر و انصار تقسيم كنم، بايد شما انصار مهاجران را، كه دست از هستى شسته و به عشق اسلام راه هجرت را در پيش گرفته و به سوى شما آمده اند، در ثروت و امكانات خويش شريك سازيد، در غير اين صورت ثروت هاى شما از آنِ خودتان و اجازه دهيد تا اين اموال را ميان مهاجران تقسيم نمايم.
آنان با نهايت دگردوستى و ايثار رو به پيامبر كردند و گفتند: اى پيام آور خدا، ما آماده هستيم تا اين غنائم را به برادران و خواهران مهاجر خويش بدهيم و افزون بر اين، اگر اجازه دهيد، حاضريم آنان را در ثروت و امكانات خود نيز شركت دهيم؛ در اين هنگام بود كه اين آيه بر قلب مصفاى پيامبر عدل و ايثار فرود آمد: و يؤثرون على انفسهم...(280)
3 - پاره اى روايت كرده اند كه اين آيه در وصف هفت تن از مجاهدان روز «اُحد» فرود آمد تا از دگردوستى و مردم خواهى و ايثارگرى آنان تجليل نمايد و به مردم درس بشردوستى و فداكارى دهد.
داستان آنان اين گونه بود كه: در پيكار «اُحُد» آنان پس از جهادى سخت و سهمگين بر خاك افتاده و با لب تشنه در آستانه مرگ بودند. در اين هنگام فردى از راه رسيد و آبى به اندازه سيراب شدن يك تن براى يكى از آنان آورد و به او هديه كرد تا خود را از تشنگى برهاند، امّا او با نهايت فداكارى و دگردوستى اشاره كرد كه اين آب را به ديگرى برسان كه او از من تشنه تر است!
آب را به نفر دوم رسانيد، امّا او به سومى اشاره كرد...
و سوّمى به چهارمى هديه كرد و ... تا آن اندك آب گوارا به نفر هفتم رسيد و او به نفر اوّل بازگردانيد! و هر هفت تن با لب تشنه جهان را بدرود گفتند! در اين هنگام بود كه آيه مورد اشاره فرود آمد كه: و يؤثرون على انفسهم...(281)
4 - پاره اى از مفسران و محدثان آورده اند كه: اين آيه در وصف مرد شايسته كردار و انسان دوستى فرود آمد، كه در شرايط سخت گرسنگى و نياز، اندك غذاى موجود خانه اش را با همفكرى و همراهى همسر آگاه و باايمان و بشردوست خويش به بينوايى گرسنه كه به پيامبر پناه آورده بود، هديه كرد و بدين وسيله در جهت خشنودى خدا يك انسان گرسنه و بى پناه را بر خود و همسر و فرزندش مقدم داشت و در اوج نياز و گرسنگى انفاق كرد.
داستان او را اين گونه آورده اند: روزى مردى گرسنه و بى پناه به حضور پيامبر شرفياب گرديد و گفت: اى پيام آور خدا! مردى گرسنه و بى پناه و بى كس و كارم و آمده ام تا شما به من غذا بدهيد.
فقال: اطعمنى فانى جائع.
پيامبر گرامى كه خود زندگى ساده و سرشار از تقوا و معنويت داشت و همراه و همدم مردم بود، او را به خانه خويش راه نمود، امّا روشن شد كه در خانه چيزى براى خوردن نيست.
فبعث الى اهله فلم يكن عندهم شى ءٌ.
به ناگزير رو به مردم خويش كرد و فرمود: آيا كسى هست كه اين مرد را به خانه برد و امشب او را ميهمان كند؟
مَنْ يضيفه هذه الليلة؟
مردى از ياران به پا خاست و آن بينوا را به خانه برد، امّا به زودى دريافت كه در خانه اش جز غذايى اندك - كه خوراك دختر كوچك و خردسال اوست - چيزى يافت نمى شود.
با همفكرى همسرش همان اندك غذا را به ميهمان داد و همسرش با تدبيرى شايسته كودك را خوابانيد و خود و شوهرش با بزرگمنشى چنين نماياندند كه آنان هم غذا دارند و با هم غذا مى خورند.
مرد بينوا غذا را خورد و خداى را سپاس گفت و پنداشت كه ميزبان و خانواده او هم غذاى سيرى خوردند، امّا حقيقت جز اين بود؛ چرا كه آنان با ايثار و دگردوستى خود را به گونه اى نماياندند كه غذا مى خورند، امّا شب را گرسنه سر بر بستر نهادند.
سپيده دم آن شب گويى براى نماز به حضور پيامبر عدالت و ايثار آمدند كه آن بزرگوار با چهره اى باز و شادمان به تلاوت اين آيه پرداخت كه: و يؤثرون على انفسهم...(282)
لازم به يادآورى است كه آنچه در شأن نزول و داستان فرود آيه شريفه با سند درست از «ابوهريره» در روايت چهارم آورديم، بيانگر اين واقعيت است كه اين داستان خواباندن كودك و پذيرايى از ميهمان براى خشنودى خدا، مربوط به وجود گرانمايه على و ريحانه پيامبر، فاطمه است؛ كه درود خدا و همه آزادمنشان بر آنان و راه و رسم آنان باد.(283) آرى، روايات رسيده از طريق شيعه به روشنى نشانگر آن است كه اين ميزبان گران قدر و پراخلاص، على (ع) بود و كودك و يا كودكان ارجمندى كه در روايات از آن ها سخن رفته، فرزندان آن حضرت بودند و آن بانوى انديشمند و بشردوست و خداجويى كه كودكان گرسنه خود را با تدبير مادرانه خوابانيد و غذاى اندك موجود را در راه خدا به بينوا و گرسنه داد، بزرگ بانوى اسلام فاطمه بود.
در آيات پيش، سخن از پيمان شكنى و خيانت گروه «بنى نضير» و فرجام كار آنان بود، كه به جرم خيانت و نفى زندگى مسالمت آميز با مسلمانان و روى آوردن به ترور و تخريب و پيوستن به استبداد قريش، از مدينه رانده شدند؛ اينك در بيان حكم سراها و مزرعه ها و اموال آنان مى فرمايد:
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ
و آن چه را خدا به پيام آورش از اموال و خانه ها و سرزمين هاى آن ها بازگردانيد، چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن، نه اسبى تاختيد و نه شترى.
گرچه اين حكم در مورد بخشى از ثروت و امكانات گروهى از يهود تجاوزكار و پيمان شكن است، امّا بدين وسيله روشنگرى مى كند كه اين حكم در مورد اموال «بنى نضير» حكمى است در مورد همه كفرگرايان تجاوزكار و خشونت كيش سارى و جارى است.
به باور پاره اى واژه «اوجف» از «ايجاف» در تاختن اسب به كار مى رود و «ايضاع» در شتر.
امّا پاره اى بر آنند كه هر دو واژه در هر دو مورد به كار مى رود. با اين بيان منظور اين است كه: و آنچه را خدا به پيام آورش باز گردانيد چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن نه بر اسبى نشستيد و تاخت آورديد و نه بر روى شترى؛ بلكه آن منطقه بخشى از اطراف مدينه است كه پس از خيانت و پيمان شكنى «بنى نضير» شما با پاى پياده به سوى آنجا حركت كرديد.
وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ
آرى، پيروزى بر «بنى نضير» ره آورد پيكار شما با آنان نبود، بلكه خدا پيامبرانش را بر هر كس كه بخواهد بدون جنگ و جهاد چيره مى سازد و آنان را بر دشمنان خود پيروزى مى بخشد و دل هاى تجاوزكاران را لبريز از ترس مى كند.
با اين بيان، خدا ثروت و امكانات «بنى نضير» را به پيامبر واگذار كرد تا بر اساس عدالت و حكمت هزينه نمايد؛ و آن حضرت نيز آن را ميان مهاجران تقسيم كرد و به انصار، جز سه تن از آنان كه بسيار تنگدست بودند، چيزى نداد؛ چرا كه گروه مهاجر مردمى بودند كه ثروت و امكانات خود را در مكه پشت سر نهاده و به عشق اسلام و ايمان و آزادى دست به هجرت زده بودند و در مدينه چيزى از مال دنيا نداشتند، به همين جهت پيامبر اين ثروت را ميان مهاجران تقسيم كرد تا گامى به سوى حذف فاصله هاى طبقاتى و عدالت اجتماعى و اقتصادى برداشته شود و از انصار تنها به «ابودجانه» و «سهل بن حنيف» و «حارث» بهره اى بسان مهاجران در نظر گرفت، چرا كه اين سه تن تنگدست بودند.
وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ
و خدا بر هر چيزى تواناست.
در دوّمين آيه مورد بحث به چگونگى هزينه آن ثروت ها - كه از آن ها به «فيى ء» تعبير مى گردد - پرداخته و در بيان حكم آن مى فرمايد:
ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ
آنچه را خدا از اين آبادى ها و مزرعه ها به پيام آوررش بازگردانيد، از آنِ خداست تا به فرمان او در راه مورد نظر و پسند او هزينه گردد؛ و نيز از آنِ پيامبر است و براى هزينه در راه خويشاوندان او، و نيز يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان خاندان وحى و رسالت.
«منهال» از امام سجاد آورده است كه در پاسخ پرسش او از تفسير آيه مورد بحث، فرمود: منظور از نزديكان و نيازمندان و در راه ماندگان عبارتند از نزديكان و محرومان و در راه ماندگان ما خاندان پيامبر.
قلت قوله: و لذى القربى...؟ قال (ع): هم قرباناً و مساكينناً و ابناء سبيلنا.(284)
امّا همه فقيهان اهل سنت بر اين باورند كه منظور يتيمان همه مردم، و نيز همه بينوايان و در راه ماندگان هستند و بايد اين ثروت را در راه آنان هزينه كرد.
در پاره اى از روايات رسيده از امامان اهل بيت نيز همين ديدگاه را آورده اند.
امام باقر در روايتى مى فرمايد:
كان ابى يقول: لنا سهم رسول الله و سهم ذى القربى و نحن شركاء الناس فيما بقى.(285)
بهره پيامبر خدا و نزديكان و خاندان او از آنِ ماست، آن گاه ما در باقى مانده اين سهم هاو بهره ها كه عبارت از بهره يتيمان، بهره بينوايان و بهره در راه ماندگان باشد، باديگر مردم شركت داريم و سهيم هستيم.
و بدين وسيله آن حضرت روشنگرى مى كند كه اين حكم عموميت دارد و اين سه سهم ويژه يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان «بنى هاشم» نيست.
و نيز از بيان امام باقر به ظاهر چنين دريافت مى گردد كه توانگر و ناتوان و ثروتمند و تهى دست «بنى هاشم» در دريافت آن بهره ها با هم يكسانند، و سه سهم اوّل را، هم مى توان به ثروتمند آنان داد و هم به فقيرشان، كه اين ديدگاه از «شافعى» روايت شده است.
امّا برخى بر آنند كه «فيى ء» يا ثروتى كه بدون پيكار و جهاد به دست حاكم اسلامى و مردم مسلمان از كفرگرايان تجاوزكار افتاده است، براى هزينه زندگى بينوايان و نيازمندان از بنى هاشم يا فرزندان عبدالمطلب است.
از حضرت صادق (ع) آورده اند كه فرمود:
نحن قوم فرض الله طاعتنا، و لنا الأنفال، و لنا صفو المال...(286)
ما مردمى هستيم كه خدا فرمانبردارى از ما را بر مردم حق طلب و كمالجو لازم شمرده، و نيز «انفال» را از آنِ ما ساخته است، و همين گونه آنچه را از پوست دام ها، كنيزان زيبا، جواهرات ارزشمند و كالاها و چيزهاى بى نظيرى كه خدا براى پيامبرش مقرر داشته است و يا در جنگ و جهاد به دست مى آيد، از آن ماست.
در ادامه آيه شريفه در بيان فلسفه اين تقسيم انسانى و عادلانه و پر از اسرار و حكمت پرداخته و مى فرمايد:
كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ
اين تقسيم به خاطر آن است كه ثروت ها و امكانات تنها در انحصار زرداران و زورداران قرار نگيرد و در حلقه آنان دست به دست نگردد و آن گاه توده هاى محروم و نيازمند در فقر و فلاكت و محروميت بمانند.
واژه «دُولَةً» به چيزى گفته مى شود كه در انحصار گروهى قرار داشته و دست به دست مى گردد و به محرومان نمى رسد. با اين بيان، منظور آيه اين است كه: و خدا در مورد «فيى ء» چنين مقرر داشت تا ثروت هاى بادآورده در ميان محرومان تقسيم و پخش گردد و فاصله هاى هولناك طبقاتى از ميان برداشته شود، نه اين كه همه امكانات در دست زورمداران و زرداران باشد و هر گونه كه دلشان خواست رفتار كنند؛ درست همان گونه كه در جامعه جاهليت و نظام هاى خودكامه و ستمكار چنين است.
«كلبى» در اين مورد بر آن است كه: گروهى از سران مسلمان پس از جريان «بنى نضير» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شما از اموال و مزرعه هاى آنان آنچه را كه ويژه خودتان مى دانيد برگيريد و بقيه را كه يك چهارم آن مى باشد، به ما واگذاريد تا در ميان خود تقسيم نماييم؛ و آن گاه اين نظر خود را به اين صورت بيان كردند:
لك المرباع منها و الصفايا
و حكمك و النشيطة و الفضول
هان اى پيامبر، يك چهارم از اين غنائم و اموال برگزيده از آن براى شماست، و در مورد سربازانى كه پيش از رسيدن به ميدان پيكار در مورد بسيارى غنيمت ها شعار مى دادند، آرى، فرمان، همان فرمان توست.(287)
درست در برابر اين تقاضاى آنان بود كه آيه مورد بحث بر قلب پاك پيامبر فرود آمد و آن حضرت آن را براى آنان تلاوت فرمود و آنان نيز پس از شنيدن پيام خدا، فرياد برآوردند كه ما با همه وجود شنوا هستيم و فرمانبردار خدا و پيامبر او.
آن گاه مى افزايد:
وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ
هان اى مردم! آنچه را پيامبر براى شما آورده است بگيريد و به كار بنديد.
وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
و از آنچه شما را هشدار مى دهد و نهى مى كند، هشدار پذيريد و دورى جوييد؛ چرا كه آن بزرگوار از جانب خود چيزى نمى گويد، بلكه هر آنچه مى گويد و هر قانونى مى آورد از سوى خداى شماست.
با اين بيان آنچه در مورد تقسيم «فيى ء» يا غنيمت هايى كه بدون جنگ به دست آمده است، راه مى نمايد، همه اين ها بر اساس حق و عدالت و از سوى خداست، پس گوش جان سپاريد و از تقسيم او خشنود باشيد.
«زيد شحام» از حضرت صادق آورده است كه:
ما اعطى الله نبياً من الأَنبياء شيئاً الاّ و قد اعطى محمداً...(288)
خدا به پيام آوران پيشين چيزى ارزانى نداشت و امتيازى نداد، مگر اين كه همه آن امتيازات را به محمد (ص) نيز كه برترين پيام آوران اوست، ارزانى داشت. ذات بى همتاى او به سليمان فرمود: هان اى بنده سپاسگزار من، از نعمت هاى فراوانى كه به تو داده ام به طور فراوان و بى شمار ببخش و به نيازمندان بده يا خوددارى ورز(289)؛ و در وصف پيامبر گرامى هم فرمود: آنچه پيامبر به شما داد و برايتان آورد، بگيريد و سپاس خدا را به جا آوريد و عمل شايسته انجام دهيد و آنچه را نهى فرمود و هشدارتان داد، هشدار پذيريد و دورى جوييد.
و در آخرين فراز آيه مورد بحث مى فرمايد:
وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ
پس پرواى خدا پيشه سازيد و از كيفر او بترسيد و از گناه و ستم دورى جوييد و به وظايف و تعهدات فردى و اجتماعى و سياسى و اخلاقى و انسانى خويش پايبند و وفادار باشيد كه بر كسانى كه جز اين باشند خدا سخت گير و سخت كيفر است.
از آيه شريفه مى توان به اين نكته رسيد و اين نكته را دريافت كه پيامبر و امامان معصوم تدبيرگر امور جامعه و كارگزار مردم هستند، و به همين دليل هم پيامبر گرامى به حكم وحى و رسالت و با گفت گو و روشنگرى و اقناع مردم، اموال «خيبر» را تقسيم و هزينه نمود و بر يهود تجاوزكار و پيمان شكن «خيبر» منت نهاد و با كرامت آنان را بخشيد و آزاد ساخت.
همين گونه گروه «بنى نضير» و «بنى قين قاع» را به جرم خيانت تبعيد نمود و بخشى از اموال شان را به آنان بخشيد و تجاوزكاران «بنى قريظه» را به كيفر پيمان شكنى و همراهى با دشمن تجاوزكار به مردم، به اسارت محكوم و اموال و دارايى آنان را ميان مهاجران تقسيم كرد، و نيز بر مردم استبدادپيشه و شرك گراى مكه منت نهاد و پس از ذلت و حقارت آنان، با كرامت فرمود: برويد كه شما را به خاطر خدا و به شكرانه پيروزى حق بر باطل و عدالت بر استبداد، آزاد ساختم.
اذهبوا فانتم الطلقاء.(290)
در ادامه آيات به چگونگى هزينه «فيى ء» يا غنائمى كه بدون پيكار و جهاد به دست آمده است، مى پردازد و درباره راه هاى هزينه و مصرف آنها مى فرمايد:
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ
اين ثروت ها و اموالى كه بدون جنگ و جهاد به دست آمده است، براى تأمين هزينه زندگى مهاجرانى است كه هستى خود را در مكّه پشت سر نهاده و با خروج ناخواسته از قلمرو قدرت شرك و استبداد به مدينه وارد شده اند؛ همان مردم حق طلب و درست انديشى كه از خانه و كاشانه خويش رانده شده اند و در انديشه كسب خشنودى خدا و رضايت او هستند.
يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ
آنان در اين هجرت و آوارگى فضل و فزون بخشى خدا را مى طلبند.
وَ رِضْواناً
و نيز رضايت و خشنودى او را مى جويند.
وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ
آنان در انديشه يارى رسانى به هدف هاى بلند خدا و دين او و پيامبرش هستند.
أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ
اينان همان راستگويانند و اينان هستند كه در بارگاه خدا از مقام والا و موقعيت پرفرازى بهره ورند.
به بيان «زجاج» خداى فرزانه در آيه پيش يكى از راه هاى مصرف «فيى ء» يا غنايمى را كه بدون جنگ و پيكار به دست حكومت مى رسند، ترسيم كرد و روشنگرى فرمود كه يكى از راه هاى هزينه اين اموال اداره زندگى بينوايان و محرومان و تهى دستانى است كه دست به هجرت زده و از مكّه و قلمرو شرك و استبداد به مدينه آمده اند، اينك در اين آيه در بيان وصف آنان مى فرمايد:
وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ
و كسانى كه در كانون هجرت يا شهر مدينه و خانه ايمان و توحيد پيش از مهاجران، مسكن گزيده و آنجا وطن آنان است، از اين غنيمت ها و اموالى كه از آن ها سخن رفت، براى بينوايان و محرومان آنان هزينه مى گردد.
واژه «ايمان» در آيه شريفه به «الدّار» عطف شده، امّا اين عطف و پيوند، ظاهرى است و نه واقعى؛ چرا كه «ايمان» مكان نيست كه كسانى را در آن جاى دهند، از اين رو تقدير آيه اين گونه است: و آثروا الايمان.
كسانى كه پيش از مهاجران در مدينه سكونت داشتند و پيش از آمدن آنان راه ايمان و اسلام را برگزيدند...
با اين بيان منظور اين است كه «انصار» پيش از آمدن مهاجران به سوى مدينه و پناه دادن آنان، خود راه ايمان و اسلام را هموار ساخته و در آن گام نهاده بودند.
امّا به باور پاره اى منظور نه همه «انصار» بلكه آن گروه پيشتازى مورد نظر است كه در پيمان «عقبه» حضور داشته و در شمار، هفتاد تن بودند و با پيامبر مهر و عدالت پيمان بستند كه با سفيدپوست و سرخ پوست و هر برترى جو و ستمكارى كه در انديشه تجاوز به حق طلبان بود به پيكار برخيزند و به نژاد و پوست او ننگرند.
يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ
آرى، اين گروه از انصار مردمى هستند كه هر انسان حق طلب و توحيدگرايى به سوى شهر و ديار آنان هجرت كند و به آنان پناهنده شود، او را دوست مى دارند و حمايت مى كنند؛ درست با اين وصف و اين ويژگى بود كه مهاجران را در خانه هاى خويش جاى دادند و آنان را در ثروت و امكانات و بوستان ها و زمين هاى خويش شريك ساختند.
وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا
وصف ديگر آنان اين است كه آنها در سينه هاى خود هيچ بخل و حسد و آز و طمعى در مورد ثروت ها و زمين هاى «بنى نضير» كه پيامبر آن ها را به مهاجران داد، احساس نمى كنند و خود را نيازمند آنها نمى يابند، و اين نشانگر بلندنظرى و كرامت آنان است.
وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ
ويژگى ديگر آنان اين است كه در حال نياز و فقر، مهاجران را بر خود مقدم مى دارند و نه تنها از تقسيم «فيى ء» ميان مهاجران احساس ناخوشايندى ندارند كه ثروت ها و خانه هاى خويش را نيز - گرچه بدانها احساس نياز كنند - حاضرند آن ها را به برادران وخواهران مهاجر خويش ببخشند و آنان را بر خويشتن مقدم بدارند، تا در اين گام خداپسندانه و انسانى به پاداش شكوهبار خدا نايل آيند.
«انس بن مالك» سوگند ياد مى كرد كه: به خداى سوگند كه در ميان «انصار» آفت بخل و بخيلى نبود و آن گاه به تلاوت اين آيه پرداخت كه:
وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
و كسى كه خدا او را از آفت بخل و حرص مصون دارد و در پرتو مقررات خدا خويشتن را بسازد و از آفت ها دور سازد، اينان همان رستگارانند و از نعمت هاى پرشكوه خدا بهره ور خواهند بود.
«ابن زيد» در اين مورد مى گويد: كسى كه چيزى را كه خدا مردم را از آن هشدار مى دهد و بازمى دارد، نخواهد و نگيرد و چيزى را كه به دادن آن فرمان داده است، آن را بدهد و منع نكند، چنين كسى جان و نفس خود را از آفت بخل و حسد مصون داشته است.
و «سعيد بن جبير» بر اين باور است كه منظور از بخل نفس و تنگى چشم آن است كه از پرداخت زكات و حقوق مالى خويش سر باز زند و از حرام خوارگى دورى نجويد.
در روايتى از پيشوايان راستين دين آمده است كه:
لا يجتمع الشّح و الايمان فى قلب رجل مسلم.(291)
آفت بخل و حرص، باايمان و توحيدگرايى در قلب انسان باايمان و مسلمان در كنار هم گرد نمى آيند؛ يا جاى آن دو مى باشد و يا جاى اين دو.
و نيز آمده است كه:
لا يجتمع غبار فى سبيل الله و دخان جهنم فى جوف رجل مسلم!(292)
و گرد و غبار برخاسته از جهاد در راه حق و عدالت، و دود و دم دوزخ، در درون يك انسان مسلمان گرد نمى آيند.
در مورد «موضع» اين جمله از آيه شريفه كه مى فرمايد: و الّذين تبوُّا الدار... دو نظر آمده است:
1 - اين جمله را پاره اى مبتدا شمرده اند و در محل رفع، كه خبر آن عبارت است از يحبون من هاجر اليهم... كه در اين صورت جمله و سخن مستقلى را مى سازد كه ربطى به جمله قبل درباره مصرف «فيى ء» ندارد. و اين بدان دليل است كه پيامبر در تقسيم «فيى ء» جز به سه تن از انصار به بقيه چيزى نداد.
2 - امّا پاره اى اين جمله را در محل «جر» گرفته و به آغاز آيه 8، للفقراء...، عطف نموده اند كه در اين صورت، يحبون من هاجر اليهم... و ادامه آن، حال است و در محل نصب.
در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به گروه ديگرى غير از مهاجر انصار مى فرمايد:
وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ
و آن كسانى كه پس از آن دو گروه مهاجر و انصار آمدند، مى گويند: پروردگارا، ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما «تابعين» پيشى گرفتند، بيامرز.
به باور «حسن» منظور اين است كه: و آن كسانى كه پس از گروه مهاجر و انصار ظهور مى كنند و آنان كه تا روز رستاخيز به عنوان «تابعين» و ره پويان راه مهاجر و انصار به شمار مى آيند، كه آنان هم رهرو راه اسلام و قرآن و پيامبر بودند، مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان و اسلام بر ما پيشى گرفتند، بيامرز...
امّا از ديدگاه «اصم» و «ابومسلم» منظور از اين گروه سوّم كسانى هستند كه پس از هجرت و پس از ايمان و اسلام انصار، ايمان آوردند.
به باور پاره اى ممكن است منظور از «من بعدهم»، عبارت از فضيلت و برترى باشد كه در اين صورت منظور اين است كه: و آن كسانى كه پس از آن دو گروه مهاجر و انصار از نظر فضيلت و معنويت هستند، مى گويند: پروردگارا، ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما «تابعين» پيشى گرفتند، بيامرز...
و اين ديدگاه بسان بيان پيامبر گرامى خواهد بود كه فرمود:
نحن الاخرون السابقون...
ما از نظر زمان، واپسين امت هستيم و از نظر فضيلت و معنويت، پيشگام و پيشروترين امت ها.
در ادامه آيه مى فرمايد:
وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا
و در دل ها و قلب هايمان حسد و كينه اى نسبت به ايمان آوردگان قرار مده...
بدين وسيله مردم توحيدگرا و باايمان از خداى فرزانه خالصانه مى خواهند كه زشتى و گناه و ضدارزش هاى اخلاقى را از كران تا كران دل هاى آنان پاك و پاكيزه سازد و بزدايد.
در سخن اين گروه از مردم توحيدگرا و باايمان در حق همدينان و همنوعان خويش، بهترين و جالب ترين دعاست، و آن اين است كه آنان از بارگاه خدا مى خواهند كه دل ها و جان هاى آنان را از هر گونه بدانديشى و بدخواهى در حق ديگر مؤمنان پاك و پاكيزه سازد؛ چرا كه بى هيچ ترديدى اگر كسى در حق مسلمانى بدخواهى و بدانديشى كند و با دشمنى داشتن او نسبت به او به خاطر ايمان و پروا و عدالت خواهى اش سوء قصد نمايد، چنين كسى كفرگراست و در خور آتش دوزخ.
و اگر بدانديشى و بدرفتارى او نه به خاطر ايمان آن انسان حق طلب، بلكه به خاطر هدف هاى ديگرى باشد، در آن صورت فاسق است.
در آخرين فراز آيه مى فرمايد:
رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ
پروردگارا! به راستى كه تو همان رؤف و مهربانى و بر بندگانت نعمت هاى بى شمار و بسيار ارزانى مى دارى.