بى موردى است.
2 ـ نسخ منحصر به احكام نيست، بلكه در تكوينيات هم امكان وقوع دارد زيرا آيه در اصطلاح قرآنى همانگونه كه به آيات قرآن اطلاق مى شود به تكوينيات هم به عنوان نشانه هاى قدرت خدا اطلاق مى شود و قرآن كريم در موارد بسيارى پديده هاى آفرينش را هم به عنوان آيات الهى معرفى مى كند به عنوان نمونه:
وجعلنا ابن مريم و امه آية (مؤمنون/ 50)
پسر مريم و مادر او را آيه قرار داديم.
وكاين من آية فى السموات والارض يمرون عليها (يوسف/ 105)
اى بسا آيه اى در آسمانها وزمين كه بر آن مرور مى كنند.
هذه ناقة الله لكم آية فذروها تأكل فى ارض الله (اعراف/ 73)
اين ناقه خداست و آيه اى براى شماست بگذاريد در زمين خدا بخورد.
وآية لهم الارض الميتة احييناها (يس/ 33)
و آيه اى است براى آنها زمين مرده كه آن را زنده كرديم.
به طورى كه ملاحظه مى فرماييد در اين آيات به موجودات و پديده هاى خلقت از آن جهت كه نشانه هاى خداوند هستند آيه اطلاق شده است و نظاير آن در قرآن بسيار است حال با توجه به اين اصطلاح مى گوييم نسخ آيات كه در دو آيه قبلى آمده، هم شامل آيات قرآنى است و هم شامل تكوينيات است و نسخ در تكوينيات را مى توان همان "بداء" دانست كه خود بحث مفصلى دارد و لذا در بعضى از روايات، مرگ يك امام و قيام امام ديگرى در جاى او نوعى نسخ دانسته شده است.
3 - از آيات نسخ استفاده مى شود كه هنگامى كه حكم يا موضوعى نسخ مى شود حتماً حكم يا موضوع ديگرى جايگزين آن مى گردد و چنان نيست كه با نسخ چيزى آن چيز از بين مى رود و چيز ديگرى جاى آن را نمى گيرد.(نأت بخير منها او مثلها).
4 - نسخ يك چيزى به معناى اين است كه ديگر مصلحتى در وجود منسوخ باقى نمانده است و اين ناسخ است كه داراى مصلحت مى باشد حال يا به اندازه مصلحتى كه در منسوخ بوده و يا بيشتر از آن.
بايد توجه داشت كه حتى در صورتى كه مصلحت ناسخ با منسوخ برابر باشد باز نسخ آن لازم بوده زيرا منسوخ به مرحله اى رسيده كه فاقد مصلحت شده است. بنابراين نسخ چيزى با وجود تساوى و تماثل مصلحت در ناسخ و منسوخ چيز عبث و بيهوده اى نيست زيرا كه منسوخ، ديگر داراى مصلحت نبوده است.
5 - دنباله آيه ما ننسخ من آية... پاسخ به قول يهود است آنجا كه مى فرمايد: الم تعلم ان الله على كل شىء قدير در اين جمله خداوند از شمول و عموميت قدرت خود سخن مى گويد و قول يهود را كه نسخ در احكام و موضوعات را جايز نمى دانند و قدرت خداوند را محدود به نظام موجود مى انگارند، رد مى كند.
يهود مى پنداشت كه چون خداوند جهان آفرينش را بر اساس نظام خاص آن آفريده ديگر نمى تواند تصرفى بر خلاف آن نظام انجام بدهد و در واقع يهود خداوند را مانند يك حاكم معزول مى دانند كه حاكميت خود را از دست داده و قدرت تصرف در جهان آفرينش را ندارد.
و قالت اليهود يدالله مغلولة غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء (مائده/ 64)
و يهود گفتند كه دست خداوند بسته است دستان خود آنها بسته است و به سبب حرفى كه زده اند لعنت شده اند بلكه دستان خداوند باز است و هرگونه كه بخواهد انفاق مى كند.
در اين آيه و هم در دنباله آيه ماننسخ من آية... صحبت از عموميت و گستردگى قدرت خداوند است تا اين معنا روشن شود كه خداوند در اسارت نظامى كه خود ساخته است، نمى باشد و همواره قدت بهم زدن آن نظام را دارد.
وقوع نسخ در قرآن امرى مسلم و غير قابل ترديد است و دانشمندان اسلامى در اين باره كتابها نوشته اند، و از جمله آنهاست كتاب الناسخ و المنسوخ از ابوبكر النحاس كه 138 آيه را به عنوان آيات منسوخه آورده است هر چند كه اكثريت قريب به اتفاق آنها قابل مناقشه است.
مرحوم آيت الله العظمى خوئى قدس سره 36 مورد از مواردى را كه نحاس آورده به عنوان نمونه هاى روشنى از آياتى كه در آنها ادعاى نسخ شده در كتاب البيان ذكر كرده و در آنها مناقشه كرده است يكى از آياتى كه منسوخ بودن آن را كسى انكار نكرده آيه نجوا است:
يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقة(مجادله/12)
اى كسانى كه با پيامبر نجوا مى كنيد (در گوشى حرف مى زنيد) پيش از نجوا صدقه بدهيد.
اين آيه با آيه بعدى نسخ شد و طبق روايات مستفيضه اى كه از طريق سنى و شيعه نقل شده وقتى آيه نجوا نازل شد تنها كسى كه به آن عمل نمود، حضرت على بود و هيچكس ديگرى به آن عمل نكرد تا اين كه آيه نسخ شد.(1)
انسـاء
اين واژه به معناى وادار كردن كسى به فراموش كردن چيزى است اين كلمه با اشتقاقات مختلف خود شش بار در قرآن ذكر شده و آنچه محل نظر است موردى است كه در آيه نسخ آمده است. ماننسخ من آية او ننسها منظور از نسخ آيه معلوم شد اكنون بايد ديد منظور از انساء آيه چيست؟ منظور اين است كه خداوند كارى مى كند كه به طور كلى آيه اى از يادها فراموش مى شود و اين بالاتر از نسخ است در نسخ خود آيه موجود است و حكم آن از بين رفته ولى در انساء، خود آيه نيز از بين رفته و خداوند آن را از يادها برده است.
صاحب مجمع البيان در اين باره مى گويد:
اين نوع فراموش كردن بر مردم جايز است به اين صورت كه مأمور به ترك قرائت آيه اى بشوند و در طول زمان آن را فراموش كنند اما بر پيامبر جايز نيست. چون منجر
1 - رجوع شود به بحار ،ج 35 ، ص 376 به بعد.