زندگی سیاسی امام هشتمین (ع)

سید خلیل خلیلیان

نسخه متنی -صفحه : 101/ 60
نمايش فراداده

به اعتماد نفس نيازمند بود

مأمون بيش از هر كس مىدانست كه براىروبه رو شدن با اين مشكلات نمىتوانست نه از عباسيان كمك بگيرد، چه همواره قتل برادرش را بر او عيبجويى مىكردند، و نه از عربها كه ديديم چگونه از او سلب اعتماد كرده بودند. (66)

از همه مهمتر آن كه در ميانشان شخص باكفايتى كه قابل اعتماد باشد، باقى نمانده بود. دليل بر اين مطلب آن كه در شورشى كه عليه مأمون به بهانه اخذ بيعت براى امام رضا (ع)، صورت گرفته بود كسى را براى بيعت از « ابراهيم ابن شكله» مهمتر و با كفايتتر نمىيافتند؛ مرد آوازه خوانى كه اهل بزم و طرب بود.

به هر حال در آن زمان كه مأمون در ميان فرزندان پدر خود كه عباسى بودند كسى را براى يارى نيافت، ناچار شد مشكلات خود را به كمك علويان و هواخاهان ايشان حل كند! علويانى كه خود هسته اصلى مشكلات او را تشكيل داده، بر سر راه حكمرانيش پرتگاههاگسترده بودند.

اما عربها، كه مأمون بهتر از هر كس به مواضعشان آگاهى داشت. اهالى خراسان نيز نمىشد روى اعتمادشان زياد حساب كرد، چه آنان به خوبى چهره حقيقى مأمون را شناخته بودند. كشتن برادرش و ( طرد طاهر بن حسين ) از صحنه سياست كه خود او از سازندگان بناى حكومتش بود، به چيزى جز خودخواهى وقيحانه مأمون توجيه نمىشد.

كدام شيوه مفيدتر بود؟

براى مبارزه با مشكلات جاى هيچگونه زورگويى و شدت عمل نبود، چه مأمون از نتايج همين شيوهها بود كه با بنبست مواجه شده بود.

منطق و استدلال نيز مأمون را سودى نمى بخشيد. زيرا علويان از اين لحاظ به مراتب قويتر از او بودند. اگر منطق آن بود كه ميان امّت اسلام شايع كرده بودند كه جانشينى پيامبر، خويشاوندانش را مىسزد، پس علويان به خلافت سزاوارتر بودند. اگر عباسيان مىخواستند به داشتن لياقت جهت رهبرى به نفع خود استدلال كنند، باز علويان را از خود پيشتر مىيافتند. زيرا كسى منكر شايستگى ذاتيشان براى سمت رهبرى، نبود.

اگر مىخواستند به نصّ قرآن يا سنت استدلال كنند، باز كسى كه جرأت اين كار را به نفع خويشتن داشت، همان خاندان على و امامان اهل بيت بودند. خلاصه هيچ يك از اين شيوهها به نظر مأمون كارى نيامدند و مأمون همچنان در ورطه هولناك خود دست و پا مىزد.

پس او چه بايد مىكرد؟