مادر موسى تحت مراقبت ((آسيه )) زن فرعون و در كاخ پرشكوه و مجلل او، موسى را شير مى داد و مى پرورانيد، بدون اينكه فرعون و آسيه بدانند، اين دايه مهربان ، كسى جز مادر طفل شيرخوار نيست ! مادر و خواهر موسى كه در ظاهر پرستار پسر خوانده آسيه و فرعون يعنى ((موسى )) بودند، آزادانه به كاخ خداى خدايان (فرعون )
آمد و رفت داشتند و از فرزند و برادر خود مراقبت به عمل مى آوردند.
اين يك نمونه بارز قدرت نمائى خداست كه قرآن مجيد بازگو مى كند.
بدينگونه موسى رشد كرد تا به سن هيجده سالگى رسيد. در اين هنگام كه قواى فكرى و نيروى بدنيش تحكيم يافته بود، خداوند جهان ، علم و حكمت به وى آموخت . در يكى از شبها موسى وارد شهر شد و ديد كه يكى از ماءمورين مخصوص فرعون با مردى از پيروان او گلاويز شده است و مى خواهد او را به قتل رساند(33).
مرد گرفتار از موسى مدد خواست . موسى هم نزديك آمد و مشتى به سر تجاوزگر كوفت و همين باعث هلاكت او شد!
موسى نمى خواست شخص مزبور را به قتل رساند ولى ضرب دست وى باعث شد كه متجاوز با يك مشت از پاى در آيد. موسى كه وضع را چنين ديد گفت : نزاعى كه بين اين دو تن به وقوع پيوست كار شيطان بود. آرى شيطان هميشه در صدد است بندگان خدا را گمراه كند.
سپس از اينكه مرد تجاوزگر به وسيله او كشته شد، ناراحت گرديد چون او نمى خواست دخالت وى باعث شود كه قتلى رخ دهد. خبر قتل ماءمور دولت ، توسط موسى در اندك زمانى در همه شهر انعكاس يافت و به گوش عالى و دانى رسيد.
فرعون هم از موضوع آگاه شده جلسه اى تشكيل دادند تا ببينند چه تصميمى درباره موسى بگيرند. نتيجه مذاكرات جلسه اين بود كه بايد موسى را به انتقام قتل ماءمور مخصوص ، اعدام كرد.
درست در همين هنگام مرد نمونه شهر يعنى ((مؤ من آل فرعون )) از انتهاى شهر كه قصر فرعون در آنجا واقع بود با شتاب خود را به آن نقطه شهر رسانيد و موسى را ملاقات كرد و به وى گفت : اى موسى ! بزرگان قوم توطئه كرده اند تا تو را به قتل رسانند. بايد به سرعت از شهر خارج شوى . اين پند را از من بشنو كه خيرخواه تواءم .
موسى هم در حالى كه بيمناك بود و اطراف خود را مى پاييد تا مبادا او را تعقيب كنند و دستگير سازند، از