زن در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در قرآن - نسخه متنی

علی دوانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شويم او را به فرزندى بگيريم ولى هيچكدام نمى دانستند كه با آن كار چه مى كنند؟ فرعون هم با همه دعوى خدايى كه داشت از آن جايى كه بشر محدود و خطاكار است بدون اينكه بداند سرانجام خطرناكى در پيش خواهد داشت ، تسليم پيشنهاد همسرش شد و اجازه داد كه آن بچه در كاخ و تحت مراقبت خود آسيه (ملكه ) پرورش يابد!

آسيه دستور داد دايه اى بيايد و بچه را شير دهد ولى موسى پستان هيچ دايه اى را به دهان نگرفت . دايه ديگر آمد، باز بچه زبان به پستان او نزد و هكذا هر زنى را آوردند كه بچه را شير دهد، موسى پستان هيچكدام را به دهان نگرفت و شير ننوشيد!

((خدا حرام كرده بود كه از پستان زنان ديگر شير بخورد. در همين لحظه كه آسيه ناراحت بود چرا بچه پستان دايگان را به دهان نمى گيرد، خواهر موسى سر رسيد و گفت : آيا نمى خواهيد خانواده اى را به شما معرفى كنم كه بتواند بچه را شير داده و چنانكه بخواهيد از وى مراقبت كند؟(31))).

آسيه و فرعون اجازه دادند زنى كه آن دختر معرفى كرده بود هم بيايد شايد بچه پستان او را بگيرد. خواهر موسى آمد و به مادر گفت بچه را از صندوق در آورده اند ولى از پستان هيچ زنى شير نمى خورد. من تو را معرفى كرده ام و هم اكنون با هم برويم و ببينيم چه مى شود. همينكه مادر موسى پستان را در آورد و نزديك بچه گرفت ، طفل چنگ زد و پستان مادر را گرفت و شروع به شير خوردن كرد.

وقتى آسيه ديد كه بچه فقط پستان اين زن را گرفت ، به مادر موسى و خواهرش تكليف كرد كه بايد هر روز به كاخ بيايند و بچه را شير دهند و از وى كه پسر خوانده فرعون و زن اوست سرپرستى كنند!

((بدينگونه خداوند مهربان دوباره او را به آغوش مادر بازگردانيد تا چشمش ‍ روشن شود و غمگين نباشد و بداند كه وعده خدا حقيقت دارد ولى اكثر مردم اين را نمى دانند(32))).

موسى ، نوزادى كه مادرش از بيم قساوت فرعون او را به رود نيل افكند و به لطف خدا سپرد، در آغوش مادر و كاخ مجلل مصر شير خورد و پرورش ‍ يافت و بزرگ شد و پس از آنكه بدون عمد يكى از ماءمورين فرعون را در يك درگيرى كشت و ناگزير شد از شهر خارج شود، رو به بيابان گذاشت . موسى ((صحراى سينا)) را پيمود تا به شهر ((مَدْيَن )) آمد و به طورى كه خواهيم گفت ، داماد شعيب پيغمبر شد و پس از يازده سال كه به مقام نبوت رسيد در سن 28 سالگى از جانب خداوند ماءمور شد براى هدايت فرعون و ملت مصر روانه آن ديار گردد تا هم مادر و برادر خود هارون را ديدار كند و هم به وظيفه دينى و رسالت الهى كه داشت اهتمام ورزد.

ماجراى به آب افكندن موسى توسط مادرش به رود نيل را ((پروين اعتصامى )) شاعره نامى به بهترين وجه به شعر در آورده است . جلال الدين محمد بلخى هم داستان را در مثنوى به سلك نظم كشيده است ولى به اعتراف همه اهل فضل و ادب ((پروين )) به مراتب بهتر گفته است :




  • مادر موسى چو موسى را به نيل
    خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه
    گر فراموشت كند لطف خداى
    گرنيارد ايزد پاكت به ياد
    وحى آمد كين چه فكر باطل است
    پرده شك را برانداز از ميان
    ما گرفتيم آنچه تو انداختى
    در تو تنها عشق و مهر مادريست
    نيست بازى كار حق ، خود را مباز
    سطح آب از گاهوارش بهتر است
    نسبت نسيان به ذات حق مده
    به كه برگردى به ما بسپاريش
    ما بسى گم گشته باز آورده ايم
    سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت
    ما بخوانيم ارچه ما را رد كنند
    آن كه با نمرود اين احسان كند
    اين سخن ، پروين نه از روى هواست
    هر كجا نوريست زانوار خداست



  • در فكند از گفته ربّ جليل
    گفت كاى فرزند خُرد بى گناه
    چون رهى زين كشتى بى ناخداى
    آب ، خاكت را دهد ناگه به باد
    رهروما اينك اندر منزل است
    تا ببينى سود كردى يا زيان
    دست حق را ديدى و نشناختى
    شيوه ما عدل و بنده پروريست
    آنچه برديم از تو باز آريم باز
    دايه اش سيلاب و موجش مادر است
    بار كفر است اين به دوش خود منه
    كى تو از ما دوست تر مى داريش ؟
    ما بسى بى توشه را پرورده ايم
    زاتش ما سوخت هر شمعى كه سوخت
    عيب پوشيها كنيم اربد كنند
    ظلم كى با موسى عمران كند؟
    هر كجا نوريست زانوار خداست
    هر كجا نوريست زانوار خداست



/ 46