پيغمبران در اعتقاد ما مسلمانان جهان ، همگى ((معصوم )) هستند. ((عصمت )) حالتى است كه پيغمبران و امامان و از ميان زنان عالم حضرت زهرا بانوى عاليقدر اسلام ، بر اثر شايستگى و لياقتى كه از راه وراثت و اصالت خانوادگى و جنبه هاى شخصى پيدا كرده بودند، از جانب خداوند متعال به آنان موهبت شده بود.انسان معصوم نظير ما افراد معمولى اجتماع ، اسير هوى و هوس و گرفتار تعينات صورى نمى شود. نه گناه مى كند و نه دچار خطا و لغزش مى گردد و نه مورد تهديد و تطميع قرار مى گيرد. بنابراين ، تمام كارهاى معصومين سنجيده و حساب شده و براساس حكمت و مصلحت بوده است .زنان متعددى كه پيغمبر اسلام پس از پنجاه سالگى گرفته است همگى اتفاقى و ناشى از جنبه هاى عاطفى و انسانى و به ملاحظات سياسى و قبيله اى يا اقتصادى و غيره بود.در آن روزگار به واسطه جنگهاى قبيله اى و نزاعهاى خانوادگى ، زن در جامعه زياد مى آمد و عرب غيرتمند هم نمى گذاشت آنان تنها بمانند و باعث حرف شوند.به همين جهت تعددازواج ،معمول بود تا جايى كه بسيارى ازآنان بيش از يك زن داشتند و گاهى تعدادآنان از پانزده زن و بيشترهم تجاوزمى كرد.پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از سن 24 سالگى تا پنچاه سالگى با ((خديجه )) بانوى بيوه اى كه دو شوهر كرده و پانزده سال از وى بزرگتر بود، به سر برد. پس از مرگ خديجه كه 65 سال داشت ، پيغمبر تا يك سال غمگين بود و زنى اختيار نكرد. اندوه پيغمبر اسلام در مرگ خديجه تا آنجا بود كه در طول يك سال بعد از مرگ او، لبخند به لب نياورد.دومين زنى كه به همسرى پيغمبر در آمد ((سُوده )) دختر زمعه بود كه به پيشنهاد يكى از بانوان مكه به نام ((اُمّ حكيم )) و خواستگارى خود او، به خانه پيغمبر راه يافت .اين بانو نيز بيوه و يك سال از پيغمبر بزرگتر بود. ((سوده )) وقتى به خانه پيغمبر آمد گفت : يا رسول الله ! من زنى سرد مزاجم و ميل چندانى به مرد ندارم ، فقط خواستم با اين وصلت و در اين سن و سال ، نام شما بر روى من باشد و اين افتخار را داشته باشم . در حقيقت او پرستارى براى كودكان بى مادرپيغمبر بود كه مادرشان خديجه يك سال پيش به جهان باقى شتافته بود.پس از اين واقعه ، ابوبكر و زنش كه موقعيت شناس بودند با پيشنهاد پى در پى و اصرار زياد دختر خود ((عايشه )) را به عقد پيغمبر در آوردند. هر بار كه پدر و مادر عايشه موضوع را به پيغمبر پيشنهاد مى كردند، حضرت مى فرمود: بگذاريد براى وقت ديگرى . و چون اصرار آنان از حد گذشت و پيغمبر ديد كه در آن ايام بحرانى اگر دست رد به سينه ابوبكر بزند، ممكن است عكس العمل نامطلوب داشته باشد، پذيرفت و عايشه به عقد حضرت در آمد ولى پيغمبر گوشزد نمود كه عروسى باشد براى بعد. و چون از مدينه به مكه هجرت فرمود، عروسى هم سرگرفت . عايشه تنها دخترى بود كه به عقد پيغمبر درآمد.زن چهارم پيغمبر ((حفصه )) دختر عمر بود. شوهر اين زن در جنگ احد شهيد شد و او بيوه ماند. حفصه زنى تندخو و عصبى مزاج بود. پس از شهادت شوهر به خانه پدر آمد و چون با زنان پدر و نامادريهاى خود نمى ساخت ، پس از انقضاى ايام عده اش ، عمر به دوست خود ابوبكر پيشنهاد كرد او را به زنى بگيرد تا از خانه پدر بيرون رود ولى ابوبكر به اين دليل كه حفصه زنى تندخوست حاضر نشد با وى ازدواج كند.عمر همين پيشنهاد را به دوست ديگرش عثمان كرد. عثمان نيز به همان دليل حاضر نشد حفصه را به همسرى بگيرد و گفت : حوصله اخلاق تند او را ندارم .روزى عمر از وضع خود و حفصه نيز گله كرد كه نمى داند با حفصه چه كند. عمر افزود كه حفصه علاوه سربار زندگى او هم شده است و او به سختى مى تواند خود و خانواده اش را اداره كند، بخصوص كه حفصه هم با اخلاق مخصوص به خود زندگى را در كام او تلخ كرده است و گفت : به همين علت هم كسى حاضر نيست او را به همسرى