شبى تاريك تر از جان فرعون
هوا زانفاس قِبطى سردتر بود
كه ناگه آتش ديرينه دوست
ندا آمد كه اى همصحبت ما
اگر سرد است تن گرمى زما جو
بِكَن نعلين يعنى مهر اولاد
كه گردد مهر فرزندان فراموش
نگردد نار مهر دوست خاموش
رهى باريكتر زاحسان فرعون
رخ بانو زسِبطى زردتر بود
زسينا شعله زد بر سينه دوست
ببين درنار نور طلعت ما
خشونت كن رها نرمى ز ما جو
گزين مهر مهين ربِّ ايجاد
نگردد نار مهر دوست خاموش
نگردد نار مهر دوست خاموش