عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل

جعفر سبحانی

نسخه متنی -صفحه : 161/ 116
نمايش فراداده

خدا و امامت (2)

درس 88: پايه رشد فكري مردم...

آيا رشد فكري و قدرت دفاع علمي مسلمانان از حريم عقايد، به حدي رسيده بود كه بتوانند از حريم عقايد اسلامي دفاع كنند و به مناقشات يهود و نصارا پاسخ بگويند.

آگاهي از اصول و فروع اسلام، مطلبي است و دفاع منطقي از حريم عقايد اسلام و پاسخ گويي به مناقشات، مطلبي ديگر، و حساب اين دو را نبايد با هم مخلوط كرد. همان طور كه بايد در ميان امت، فرد آگاهي باشد تا نيازهاي مردم را درباره خود اسلام، اعم از اصول و فروع برطرف سازد، بايد در سنگر دفاع نيز عالمان چيره دستي باشند كه از حريم عقايد اسلام دفاع كنند و به سؤالات افراد خارج از اين مذهب پاسخ بگويند و اعتراضات آنها را برطرف سازند و از اين طريق امت اسلام را از شك و ترديد در برابر دشمن برهانند و آبروي اسلام و مسلمانان را حفظ كنند.

در زمان پيامبر گرامي و پس از درگذشت او، دانشمندان بزرگ يهود و نصارا، در رأس هيئت هايي وارد مدينه مي شدند تا درباره آيين مقدس اسلام، اطلاعاتي كسب كنند و آنان پيوسته سؤالات پيچيده علمي مطرح مي كردند كه جز فرد آگاه از تورات و انجيل كسي نمي توانست به پرسش هاي آنان پاسخ بگويد و مدعي بودند كه طبق نص كتاب هاي خودشان تنها پيامبران آسماني و نمايندگان آنان، از محتويات اين كتاب ها آگاهند و مي توانند به سؤالات آنها پاسخ صحيح دهند.

ورود پي درپي آنان به مدينه توجه مسلمانان و دستگاه خلافت را به خود جلب كرد و جز شخصيت والامقامي كه همه اصحاب به علم و دانش گسترده او معترف بودند، كسي قدرت بحث با آنان را نداشت.

آيا به جهت حفظ اصالت اسلام، نبايد در ميان مسلمانان فردي باشد كه بتواند آبروي اسلام را حفظ كند چنين فردي بايد به علم وسيع و عصمت الهي مجهز باشد تا بتواند اين سنگر را حفظ كند؛ زيرا افراد عادي خصوصاً مسلمانان آن روز كه با منطق يهود و نصارا آشنا نبودند نمي توانستند دفاع از اين سنگر را به عهده بگيرند.

توضيح

جاودانگي يك مكتب و نفوذ آن در دل ها كه بتواند ابعاد زمان را درهم شكند و به صورت مكتبي زنده و جاويد در اجتماع باقي بماند، بدون مراقبت هاي فكري و علمى، از طرف شخصيت هاي برجسته اي كه از نظر صلاحيت همانند پايه گذار آن مكتب باشند امكان پذير نيست و قدرت هاي نظامي و نيروهاي مادي بدون اتكا به نيروهاي فكري و علمي نمي توانند بقا و درخشندگي آن را در طول زمان تضمين كنند، بلكه علاوه بر اينها، شخصيت هاي علمي برجسته اي لازم دارد كه نيازهاي معنوي مردم را پس از پيامبر، برطرف سازند.

آيين اسلام، پس از درگذشت پيامبر، به پيشوايي عالم و معصوم نياز داشت، تا از اصول و عقايد اسلام كه از طرف هواداران ساير مذاهب جهان، مورد هجوم و تهديد واقع مي شد و موجب تزلزل ايمان در ميان جامعه اسلامي مي گرديد، دفاع كند.

اسلام، در آغاز ظهور، نبرد فكري و عقيدتي خود را بر ضد بت پرستي شروع كرد. پيروزي بر اين جمعيت علاوه بر منطق محكم، به قدرت نظامي نيازداشت؛ زيرا بت پرستان، از يك منطق و يا مكتب صحيحي پيروي نمي كردند تا در برابر منطق نيرومند اسلام مقاومت كنند، از اين رو افراد پاك و بي غرضِ آنان، با مذاكره كوتاهى، روش نياكان خود را ترك مي كردند، ولي افراد لجوج و بدانديش آنها، جزدر سايه قدرت هاي نظامي حاضر به ترك بت پرستي نبودند، از اين رو همه مظاهر بت پرستي و شرك، پيش از درگذشت پيامبر اسلام از شبه جزيره برچيده شد و اثري از آنها باقي نماند، ولي دشمنان تازه نفسي از يهود و نصارا پيدا شدند كه در عداوت و دشمني خود باقي ماندند و هنوزهم به نبرد خود با اسلام ادامه مي دهند.

وقتي نسيم اسلام، در سرزمين (نجران) و (مدينه) كه دو مركز مهم براي پيروان اين دو مذهب به شمار مي رفت وزيدن گرفت، رعب و وحشت عجيبي در دل علماي يهود و نصارا پديد آمد، و براي درهم كوبيدن آيين اسلام نه تنها جنگ هاي خونيني به راه انداختند، بلكه جنگ سرد و نبرد تبليغي خود را براي متزلزل ساختن مباني ايمان و اسلام مردم آغاز كردند. تأثير نامطلوب اين نوع مبارزه به مراتب بيشتر ازهجوم هاي نظامي بود. آنان با طرح سؤالات پيچيده و از طريق ايجاد شك و ترديد در اصول و معارف اسلام به خصوص نبوت و رسالت پيامبر، به تعاليم اسلام حمله مي كردند و مراتب ايمان و علاقه جامعه اسلامي را به اصالت و صحت آيين توحيد متزلزل مي ساختند.

تا روزي كه پيامبر در قيد حيات بود، خود وي شخصاً در پرتو وحي با هر نوع جنگ فكري و علمي مبارزه مي كرد و به سؤالات دانشمندان آنان پاسخ مي داد.

پس از درگذشت پيامبر كه اسلام در شعاع وسيع تري گسترش يافت، تماس علماي اهل كتاب و هيئت هاي علمي مذاهب بزرگ جهان با مركز اسلام بيشتر گرديد و پي در پي شخصيت هاي برجسته اي از دانشمندان ملت هاي گوناگون، براي تحقيق و بررسي و يا ايجاد شك و ترديد و تضعيف عقايد مسلمانان، وارد مدينه مي شدند و سؤالات بغرنج و پيچيده اي را مطرح مي كردند. در نخستين برخورد، تفوق علمي اين هيئت ها آشكار بود و آثار عجز و ناتواني از چهره پاسخ گويان نمايان مي گشت، زيرا غالباً طرف مذاكره اين افراد، دستگاه خلافت بود كه به تصديق موافق و مخالف، حتي خود آنها اطلاعات وسيعي در اين زمينه نداشتند، اما هنگامي كه آنان با علي (ع)آن شخصيت بزرگ اسلامي روبه رو مي شدند نه تنها گرد عجز و ناتواني از چهره مسلمانان زدوده مي شد، بلكه قلوب گروهي از علماي يهود و كشيشان به سوي آيين اسلام جذب مي گرديد به گونه اي كه آنها به صراحت به رسالت پيامبر و امامت على(ع)اعتراف مي كردند.

تاريخ اسلام، شاهد بسياري از مناظرات علمى، در زمان خلافت خلفا و پس از آن بود و پيوسته شخصيت هاي بزرگ اسلام، مانند امير مؤمنان و حضرت امام باقر(ع)و حضرت رضا(ع)هر كدام در زمان خود يگانه مدافع حريم اسلام و قرآن بودند.