عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل

جعفر سبحانی

نسخه متنی -صفحه : 161/ 67
نمايش فراداده

2. شريعت و آييني كه مردم را بر آن دعوت مي كند، مطابق فطرت و سرشت و مطابق عقل و خرد باشد.

و علت لزوم اين دو شرط روشن است. اگر مدعي نبوت سوابق ننگيني داشته باشد، وجود چنين سوابقي مانع از گرايش مردم به وي مي باشد و خداوند حكيم چنين فردي را كه موجبات گريز مردم در او جمع است براي هدايت مردم نمي فرستد، زيرا چنين فردي نمي تواند هدف الهي را تأمين نمايد.

هم چنين اگر آيين او بر خلاف عقل و خرد باشد، در اين صورت عقل و خرد رسالت او را محكوم نموده و به رسميت نخواهد شناخت و ديگر نوبت به معجزه خواهي نمي رسد.

ولي هرگاه در مدعي نبوت و آورنده اعجاز، اين دو شرط جمع گردد، در اين صورت هر دو شكل مسأله را بررسي مي كنيم يا او در اين ادعا راست گوست يا دروغ گو. اگر راست گوست و معتقديم كه چنين شرايط جز براي پيامبر راست گو پيش نمي آيد، در اين صورت مدعاي ما ثابت شده است و اگر فرض كنيم كه او با اين شرايط دروغ گوست در اين صورت اين سؤال پيش مي آيد كه چرا خداوند حكيم يك چنين قدرتي را در اختيار شيادي نهاده است كه گروه انبوهي را بفريبد.

خدايي كه آگاه است و مي داند كه اعجاز، بر عظمت معنوي مدعي مي افزايد و اين شخص به وسيله همين اعجاز، موقعيت خود را در جامعه تحكيم مي كند و حساب خود را از مردم جدا مي سازد و مردم خواه ناخواه به سوي وي كشيده مي شوند و مطيع او مي گردند، با اين وصف چطور يك چنين حربه برنده و مغناطيس دل ها را در اختيار او نهاده است، مگر او حكيم نيست، مگر او به هدايت مردم علاقه ندارد و خدايي كه واجد اين صفات است كاري نمي كند كه ضربه اي بر هدف او وارد سازد.

از اين نظر شق دوم كه معجزه در اختيار مدعيان دروغ گو قرار بگيرد باطل بوده و قهراً صورت نخست كه اين قدرت به مقتضاي حكمت فقط در اختيار افراد صالح و راست گو قرار مي گيرد ثابت مي شود و معجزه، سند زنده بر صدق گفتار مدعي نبوت تلقي مي گردد.

راهنمايي قرآن در اين باره

كتاب آسماني ما قرآن كه با دلايل روشن و علمي و خردپسند، جامعه بشري را به اصول و معارف حقه هدايت مي نمايد درباره پيامبر اسلام چنين مي فرمايد:.

وَلَو تَقَوَّلَ عَلَينا بَعضَ الاَقاويلِ لاَخَذنا مِنهُ بِاليَمين ثُمَّ لَقَطَعنا مِنهُ الوَتينَ فَما مِنكُم من اَحَدٍ عَنهُ حاجِزين ؛ (8) .

هرگاه او (محمدْ) نسبت هاي بي اساس به ما مي داد او را با قدرت (هرچه تمام تر) مي گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مي كرديم و هيچ كس از شما نمي توانست از (مجازات) او مانع شود.

صريح آيه اين است كه هر گاه پيامبر اسلام نسبت هاي بي اساسي به خدا بدهد، خداوند براي روشن شدن بطلان ادعاي او بي درنگ نعمت حيات را از او سلب مي كند. آيا اين آيه مخصوص حضرت محمدْ است يا شامل هر فردي است كه بخواهد نسبت دروغ به خدا بدهد و دين و آييني از خود بسازد.

هيچ كس نمي تواند بگويد كه آيه عموميت دارد و شامل تمام دروغ گويان و آيين سازان تاريخ زندگي بشر است؛ زيرا در طول تاريخ زندگي انسان، كساني آمده اند و آيين هاي دروغيني ساخته اند و هرگز قهر خداوند شامل حال آنها نشده و شاهرگ آنها را قطع نكرده است و محال است وحي آسماني و يا خود پيامبر سخني بگويد كه بداهت بر خلاف آن گواهي دهد.

پس ناچار اين آيه، ناظر به حضرت محمد و كساني كه از جهاتي مانند او بوده اند، مي باشد.

پيامبر اسلام سالياني دراز با پاكي هر چه تمام تر در ميان مردم زندگي كرد، و معارف و اصول و دستوهاي او مطابق خرد بود، بالاتر از همه با معجزه بزرگي به نام (قرآن) مجهز بود كه تمام نوابغ جهان و بزرگان عالم و پي افكنان علوم و سخنوران گيتي از مبارزه با آن اظهار عجز و ناتواني كرده اند.

در اين صورت اگر او در ادعايش دروغ گو باشد قرار دادن چنين قدرتي در دست او كه همه شرايط نفوذ در مردم از پاكي و قداست و برتري برنامه ها در او جمع است مخالف هدف حكيمانه الهي است كه هدايت بندگان خود را مي خواهد، بلكه بايد خداوند براي حفظ غرض و هدف خود و مصالح بندگان، نعمت حيات را از او سلب كند تا بندگان او را نفريبد و يا اين كه قدرت را از او گرفته و شرايط نفوذ او را در مردم از بين ببرد.

ولي اگر ديديم او با آن شرايط و با اين معجزه مافوق قدرت بشرى، ادامه حيات يافت و مشغول تبليغ گرديد و گزندي از ناحيه خدا به وي نرسيد، در اين صورت به طور قطع و جزم تصديق خواهيم كرد كه او برگزيده خدا و پيامبر و سفير واقعي اوست و اگر چنين نبود خداوند به مقتضاي حكمت خود يا از او سلب حيات مي كرد و يا اين معجزه را در اختيار او نمي گذاشت. .

1. بقره(2) آيه 213.

2. اصول كافى، باب عقل و جهل، حديث 11.

3. الهيات شفا، بخش نبوت، و نيز به كتاب ديگر وي به نام النجاة، ص 304 مراجعه شود.

4. پيامبران راستين را ازمدعيان دروغين از سه راه مي توان تميزداد:.

الف) اعجاز؛.

ب) پيامبر پيشين بر نبوت پيامبر بعدي تصريح كند؛.

ج) قراين و شواهد قاطعي گواهي بر نبوت شخص دهد، به طوري كه از مجموع قراين يقين حاصل كنيم كه وي فرستاده خداست. ما در آينده درباره اين دو طريق نيز گفتگو خواهيم كرد.

5. كُلَّما دَخَلَ عَلَيها زَكَريّا المِِحراب وَجَدَ عِندَها رِزقاً قال يا مَريَمُ اَنّي لَكِ هذا قالَت هُو مِن عِندِاذ اِنَّ اذ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ.

6. ابن اثير، تاريخ كامل، ج 2، ص 138.

7. نازعات (79) آيه 5.

8. حاقه (69) آيه 46.