ـ امام على (ع ): ناتوانى , سبب ضايع كردن است .
ـ ناتوانى , خوارى است .
ـ نتيجه ناتوانى , از دست شدن خواسته است .
ـ ناتوانى , آفت است .
ـ پيامبر خدا(ص ): خداى تعالى زيركى را مى ستايد و ناتوانى را سرزنش مى كند.
چيزى بر تو چيره آمد بگو: خدا مرا بس است و او نيكو وكيلى است .
ـ امـام عـلى (ع ): ناتوانى آن است كه با پرداختن به آن چه برايت تضمين شده , از آن چه بر توواجب گشته است با زمانى و به آن چه داده شده اى قناعت نكنى .
ـ ناتوانى كه با خير همراه باشد, بهتر از قدرتى است كه شر در پى آورد.
ـ اعتماد كردن به هر كسى پيش از آزمودن او, ناتوانى است .
ـ خـداى سـبحان طاعت (خود) را غنيمت زيركان قرار داده است , در آن جايى كه ناتوانان كوتاهى مى ورزند.
ـ غيبت كردن , كار شخص ناتوان است .
ـ بـه خـدا سـوگـنـد, مـردى كـه دشـمـنـش را بر خود چنان چيرگى دهد كه گوشتش را از استخوان جدا سازد و استخوانش را بشكند و پوستش را بكند, مردى است بسيار ناتوان و بزدل .
ـ امام على (ع ) ضمن وصيت به فرزند بزرگوارش حسن (ع ) در توصيف خداى سبحان ,مى فرمايد: پـيـش از همه چيز است و او را, خود, آغازى نيست و آخر همه چيز است و او را,خود, آخر و نهايتى نيست , بزرگتر از آن است كه ربوبيت او با احاطه دل يا ديده ثابت شود.
اكـنـون كـه ايـنها را دانستى , آن گونه كه از چون تويى ناچيز و كم توان و پرعجز و بسيار نيازمند به پروردگار, سزاوار است در پى طاعت او برآى .
ـ امـام على (ع ): هيچ ناتوانى , ناتوان تر از كسى نيست كه نفس خود را واگذاشت و در نتيجه ,آن را به هلاكت افكند.
ـ ناتوان ترين مردم , كسى است كه بتواند كاستى را از خود برطرف سازد و اين كار را نكند.
ـ نـاتـوان تـرين مردم , كسى است كه بيش از همه خود را از گزند پيشامدها و يورش اجل در امان داند.
ـ ناتوان ترين مردم , كسى است كه از اصلاح خود ناتوان باشد.
ـ ناتوان ترين مردم , كسى است كه ازدعا كردن ناتوان باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): از ناتوان ترين ناتوانها, مردى است كه به مرد ديگرى برخورد و از رفتار او خوشش آيد و از نام و نسب و جاى او نپرسد.
ـ امام على (ع ): ناتوان ترين مردم , كسى است كه از به دست آوردن دوست ناتوان باشد وناتوان تر از او, كسى است كه دوستانى را كه به دست آورده است از كف دهد.
معجزه .
ـ امـام صـادق (ع ): مـعجزه , نشانه خداست و آن را تنها به پيامبران و فرستادگان و حجتهاى خود مى دهد تا به وسيله آن راست راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.
ـ امـام هـادى (ع ) در پـاسخ به پرسش ابن سكيت از علت فرستادن موسى با عصا و يد بيضا وحربه (ضد) جادو و فرستادن عيسى با حربه طبابت و فرستادن محمد, درود خدا بر او وخاندانش و همه پـيـامـبـران باد, با گفتار و سخن , فرمود: هنگامى كه خداوند موسى (ع ) را فرستادجادوگرى بر مردم عصر او غلبه داشت .
انـجـام چـنان كارى را نداشتند و به وسيله آن , جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را بر آنان ثابت كرد.
طبابت داشتند.
خـدا مـردگـان را زنـده كـرد و كـور مـادرزاد و پـيس را شفا داد و با اين وسيله حجت را بر آنان ثابت كرد.
داشت .
باطل كرد و حجت را بر آنان ثابت نمود.
قرآن .
((بـگـو: اگر جن و انس گرد آيند تا همانند اين قرآن رابياورند, نمى توانند همانند آن را بياورند, هرچند يكديگر را يارى دهند)).
((يـا آن كـه مـى گـويـنـد از خود بر مى بافد و به دروغ به خدا نسبتش مى دهد؟
بگو: اگر راست مى گوييد, جز خدا هركه را كه توانيد به يارى بطلبيد و ده سوره مانند آن به هم بربافته , بياوريد.
خدا نازل شده و نيز هيچ خدايى جز او نيست .
((اگر در آن چه بر بنده مان فرو فرستاده ايم ترديد داريد, پس يك سوره مانند آن بياوريد و جز خدا همه حاضرانتان رافرا خوانيد اگر راست مى گوييد.
و سنگهايند و براى كافران آماده شده است )).
ـ امـام عسكرى (ع ) درباره آيه ((الم ذلك الكتاب )) فرمود: يعنى اى محمد! اين كتابى كه بر توفرو فرستاديم مجموعه اى از حروف مقطعه است كه از جمله آنهاست : الف و لام و ميم .
قرآن به زبان شما و با الفباى شماست .
از ديگر حاضرانتان نيز كمك بگيريد.
ـ ابن ابى العوجا و سه تن از دهريان در مكه باهم قرار گذاشتند كه هر نفرشان مبارزه با يك چهارم قرآن را به عهده گيرد و سال آينده در مكه نتيجه كار خود را به يكديگر بگويند.
آن چهار نفر در مقام ابراهيم گرد هم آمدند.
زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان از بارش باز ايست .
ديدم , از مبارزه باز ايستادم .
رازگويان (براى مشورت ) به كنارى رفتند)) برخوردم , از مبارزه نوميد شدم .
آهسته با هم صحبت مى كردند.
تلاوت نمود: ((بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا مانند اين قرآن بياورند, (هرگز) مانند آن نياورند هر چند به مدد يكديگر برخيزند)).