مـمـكـن اسـت بـگـويـيـد : مـتوسل شدن به قضا و قدرموجب بطلان احكام و قوانين اين حيات اخـتـيـارى مـى شود و اين خود باعث از بين رفتن فضايل اخلاقى و مختل شدن نظام اين زندگى طبيعى مى گردد, زيرا اگر براى اصلاح صفت صبر و ثبات ورها كردن غم و شادى به اين متوسل شويم كه كليه حوادث و پيشامدها در يك لوح محفوظ نوشته شده و خواه ناخواه صورت مى گيرد ـ چـنـان كـه از آيـه پـيشگفته نيز همين معنا استفاده مى شود ـ براى دست شستن از طلب روزى و كـسـب كمالات مطلوب و پرهيز از رذايل اخلاقى و غيره نيزمى توان به همين نكته استناد كرد كه در ايـن صـورت افـراد مـى تـوانـند دست از طلب روزى و دفاع از حق وامثال اين كارها بردارند و دستاويزشان اين باشد كه آن چه انجام مى دهند مقدر و مكتوب است همچنين هر كسى مى تواند از كـوشـش در راه كـسب كمالات واز بين بردن نقايص خود دست بكشد و عذرش اين باشد كه همه چـيـز مـقدر و مكتوب است و خواه ناخواه تحقق مى پذيرد پيداست كه اين كارها باعث مى شود كه كمالات از بين بروند.
پـاسـخ : با توضيحاتى كه در بحث قضا و قدرداديم , پاسخ اين اشكال روشن مى شود, زيرا در آن جا گـفـتـيـم كه افعال و رفتارهاى انسان يكى از اجزاى تشكيل دهنده علل حوادث است و پيداست كـه پـيـدايش معلول ها و مسببات متوقف بر پيدايش اسباب آن ها و اجزاى تشكيل دهنده اين علل واسـبـاب مـى بـاشـد بنابراين , اگر كسى بگويد : سيرشدن انسان يا مقدر شده است يا نه و در هر دوصـورت غـذا خـوردن شـخـص تاثيرى ندارد, اشتباهى آشكار است , زيرا فرض تحقق سيرى در عـالـم خـارج زمـانـى درست است كه فرض غذا خوردن اختيارى كه يكى از اجزاى تشكيل دهنده عـلـت سيرى است تحقق پيدا كند بنابراين , اشتباه است كه انسان وجود يك معلول را فرض كند و علل آن يايكى از اجزاى علل آن را ناديده بگيرد.