میزان الحکمه

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

جلد 13 -صفحه : 248/ 228
نمايش فراداده

به سخنان او و طرز نشست وبرخاست و نوشيدن و نماز خواندنش دقت كنيدچون اين عده به مدينه وارد شدند, رسول خـدا آن هـارا به اسلام دعوت كرد و اين آيه قرآن را برايشان تلاوت كرد: ((و اذ قال اللّه يا عيسى بن مريم اذكرنعمتى عليك و على والدتك ـ تا جمله ـ فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين )) كشيشها با شنيدن اين آيه از رسول خدا(ص ), گريستند و ايمان آوردند و نزد نجاشى برگشته خبر رسـول خـدا را به اودادند و آيه اى را كه حضرت برايشان خوانده بودبراى نجاشى خواندند نجاشى گـريـه كـرد  و كـشـيشان نيز گريستند نجاشى اسلام آورد اما از ترس جان خود اسلام خود را در حبشه اظهار نكرد و از حبشه به قصد ديدار پيامبر(ص ) بيرون آمد و چون ازدريا گذشت , مرگش در رسـيـد و مـرد پـس , خـداونـداين آيه را بر رسول خود نازل فرمود: ((لتجدن اشدالناس عداوة للذين آمنوا اليهود وذلك جزاالمحسنين )).

ـ زهـرى : چـون مـسـلـمانان زياد شدند وايمان آشكار شد و همه جا سخن از آن به ميان آمد, عده زيادى از مشركان و كفار قريش بركسانى از قبايل خود كه ايمان آورده بودند هجوم آوردند و آن ها را آزار و شـكـنـجـه دادنـد و بـه زنـدان افـكـنـدنـد و مـى خـواسـتـنـد ايـشـان را ازـى دايـزــدرك ديـنـشان برگردانندپيامبر(ص )به آنان فرمود:درسرزمين هاپراكنده شويد عرض كردند: اى رسول خـدا, كـجـابـرويـم ؟ رسول خدا به طرف حبشه اشاره كرد وفرمود: به آن جا پيامبر آن جا را براى هجرت اصحاب خود از همه جا بيشتر دوست مى داشت پس , شمار قابل ملاحظه اى از مسلمانان به حـبـشـه مـهـاجـرت كـردنـد, بـرخى تنها و برخى به همراه خانواده خود حركت كردند تا اين كه واردسرزمين حبشه شدند.

ـ چـون اصـحـاب پـيـامـبـر(ص ) از مهاجرت نخست , به مكه برگشتند, قوم ايشان بر آنان سخت گـرفـتـند و عشايرشان بر آن ها هجوم آوردند و مراجعت كنندگان از دست آنان آزارهاى سختى ديـدنـد, لـذا پـيامبر(ص ) به آنان اجازه فرمود تا براى بار دوم به حبشه مهاجرت كنند هجرت دوم ايشان به حبشه با مشقت بيشترى همراه بود و از قريش خشونت زيادى ديدند و چون به قريش خبر رسيده بود كه نجاشى نسبت به مسلمانان خوشرفتارى مى كند,بيشتر سختگيرى مى كردند عثمان بـن عـفـان عـرض كـرد: اى رسـول خدا, نه در مهاجرت نخست ما به حبشه و نه در اين مهاجرت , شـماهمراه ما نيستى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود: شمابه هر حال به سوى خدا و من هجرت مى كنيد وبـراى شـمـا اجـر اين هر دو مهاجرت منظور خواهدشد عثمان گفت : پس , همين موضوع براى مابس است .

تعداد كسانى كه در اين هجرت حضورداشتند هشتاد و سه مرد و يازده زن قرشى وهفت بانوى غير قـرشـى بـود مـهـاجـران در حبشه به بهترين صورت در پناه نجاشى بودند و چون شنيدند رسول خدا(ص ) به مدينه هجرت فرموده است , از ميان ايشان سى و سه مرد وهشت زن برگشتند دو تن از ايـن مـردان در مـكـه در گـذشتند و هفت نفر ديگر در همان جا زندانى شدند و بيست و چهار نفرشان در جنگ بدرشركت كردند چون ماه ربيع الاول سال هفتم هجرت فرا رسيد پيامبر(ص ) از مـدينه نامه اى براى نجاشى نوشت و او را به اسلام دعوت كردو نامه را همراه عمروبن اميه ضمرى بـراى اوفـرسـتـاد چـون نامه رسول خدا(ص ) براى نجاشى خوانده شد, اسلام آورد و گفت : اگر مى توانستم به حضورش بيايم , مى آمدم نيز پيامبر به نجاشى نوشته بود تا ام حبيبه , دختر ابوسفيان بن حرب ,را براى آن حضرت عقد كند شوهر ام حبيبه ,عبداللّه بن جحش در حبشه مسيحى شده و هـمـان جـا مـرده بـود نـجاشى اين كار را انجام داد و چهارصد دينار مهر او كرد و پرداخت كسى كه عهده دار عقد گرديد,  خالد بن سعيد بن عاص بود پيامبر(ص ) همچنين براى نجاشى نوشته بود تا بقيه اصحاب را كه آن جا مانده اند, روانه كند نجاشى چنان كرد و آنان را با دو كشتى روانه ساخت و ايـشـان در ساحل بولا كه همان ساحل جار است , پياده شدند و از آن جا براى مدينه شترانى كرايه كـردنـد و چون به مدينه رسيدند,متوجه شدند كه پيامبر(ص ) در خيبر است و آن جا رفتند وقتى رسيدند ديدند كه پيامبر(ص )خيبر را فتح كرده است پيامبر(ص ) با مسلمانان صحبت كرد كه آن ها را نيز در غنايم شريك سازند و مسلمانان هم پذيرفتند و اين كار راكردند.