اصحاب امام علی(علیه السلام)

سید اصغر ناظم زاده قمی

جلد 1 -صفحه : 390/ 119
نمايش فراداده

بيعت اشعث با اميرالمؤمنين

چون نامه امام عليه السلام به دست اشعث رسيد بلافاصله موضوع را به اطلاع مردم رساند و اعلام كرد كه مردم با على عليه السلام بيعت كردند ما هم از او اطاعت مى كنيم، همان گونه كه از خلفاى پيشين اطاعت كرديم، اما شب هنگام كه به خانه رفت، نزديكان و اقوامش را فراخواند و با آنان به مشورت پرداخت كه على بن ابى طالب مى خواهد اموال آذربايجان را از من بستاند، بهتر است كه به معاويه ملحق شوم در نتيجه اموال از آن خودم خواهد ماند.

ولى خويشان و نزديكانش او را در مقام مشورت ملامت كردند و گفتند: مرگ براى تو زيبنده تر از رفتن نزد معاويه است. آيا شهر و عشيره ات را رها مى كنى و تابع شاميان مى شوى؟

اشعث از شنيدن اين سخنان شرمنده شد و از رفتن نزد معاويه منصرف گرديد. [ بحارالانوار، ج 33، ص 512. ] ولى طولى نكشيد كه سخن اشعث به تمايل براى رفتن نزد معاويه و انتقاد بستگانش در كوفه به سمع اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، حضرت فوراً نامه اى به او نوشت و او را توبيخ كرد و دستور داد كه به كوفه بيايد و نامه را توسط حجر بن عدى كه از قبيله او "كندى" بود، فرستاد.

حجر نزد اشعث رفت و او را توبيخ كرد كه چرا مى خواهى شهر و ديار و بستگان و اميرالمؤمنين عليه السلام را رها كنى و به اهل شام ملحق شوى، لذا حجر همراه اشعث بود تا او را به كوفه آورد. مبالغى كه اشعث همراهش بوده تا چهار صد هزار درهم ذكر شده كه تحويل اميرالمؤمنين عليه السلام داد. [ منهاج البراعة شرح نهج البلاغه خوئى، ج 17، ص 183. ]

اشعث و آزادى شريعه فرات

همان گونه كه اشاره شد اشعث به دور از آن حالت نفاق و دو چهره گى كه داشت، مردى شجاع و جنگجو بود لذا اميرمؤمنان عليه السلام او را در جنگ صفين به فرماندهى قسمتى از سپاه خود منصوب كرد، از آن جا كه معاويه قبل از ورود لشكريان على عليه السلام به صفين دستور داد كه شريعه "نهر آب" را محاصره كنند تا ياران على عليه السلام از آب آشاميدنى محروم شوند و با خوارى و ذلت تسليم گردند! و اين فكر غلط و خيال باطل با روحيه سلحشورى و مردانگى اميرالمؤمنين عليه السلام سازگار نبود لذا امام عليه السلام در يك سخنرانى آتشين همه نيروها را براى فتح شريعه و دور كردن لشكريان معاويه از اطراف آن آماده نمود و اشعث به فرمان امام عليه السلام در رأس دوازده هزار از نيروهاى كندى از يك سو، و مالك اشتر با نيروهاى تحت امرش از ديگر سو چنان بر قواى شام كه بر شريعه تسلط داشتند يورش بردند كه در اندك زمانى با شكست مفتضحانه سپاهيان شام را از دور شريعه تار و مار كردند و خود را به كنار آب رساندند، و سلطه قواى شام را از شريعه قطع نمودند. [ ر. ك: وقعة صفين، ص 160 - 167. "شرح و تفصيل اين داستان را در شرح حال جندب بن زهير - جندب الخير - ملاحظه نماييد". ]