اصحاب امام علی(علیه السلام)

سید اصغر ناظم زاده قمی

جلد 1 -صفحه : 390/ 138
نمايش فراداده

هشدار ام سلمه به عايشه

عايشه در آستانه حركت به جانب بصره قرار داشت، همه مقدمات سفر آماده شده و اكنون فرماندهى لشكرى بزرگ را به عهده دارد تا با شخصيتى كه در دلاورى و شجاعت نظير ندارد، بجنگد. ساعت هاى آخر به فكر آمد كه ام سلمه همسر ديگر رسول خدا را نيز با خود همراه كند تا دليلى براى سرپوش گذاشتن بر جرم و گناه خود داشته باشد، لذا خود به منزل ام سلمه كه آن روزها در مكه بود، رفت و در اين باره كمى با او صحبت كرد و درباره مظلوميت عثمان مطالبى را عنوان نمود تا شايد او را متقاعد سازد و در اين سفر پر مخاطره وى را به همراه خود ببرد.

ام سلمه در پاسخ عايشه "فرياد برآورد به طورى كه هر كسى در خانه بود، صداى او را شنيد و" گفت: اى عايشه، تو كه تا ديروز مردم را بر ضد عثمان مى شوراندى و بدترين سخن درباره او مى گفتى، و نام او نزد تو غير از نعثل [ نعثل: نام يهودى پيرى است كه داراى ريش بلندى بود و در مدينه مى زيسته و در لغت به معناى كفتار پير است. ] چيز ديگرى نبود، چرا امروز چنين مى گويى؟ با اين كه موقعيت على را در نزد پيامبر خوب مى دانى و اگر فراموش كرده اى، يادآوريت كنم؟

آن گاه حقايقى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره فضايل على عليه السلام فرموده بود، بيان كرد و عايشه همه را تصديق كرد.

ام سلمه پرسيد: پس چرا مى خواهى با او مبارزه كنى؟ گفت: براى اصلاح بين مردم! ام سلمه گفت: خود مى دانى. اين را گفت و از هم جدا شدند.

ام سلمه اين جريان را براى اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت. [ شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 217؛ با تفصيل بيشتر در احتجاج طبرسى، ج 1، ص 166. ]

اما عايشه تسليم حق نشد و حال و هواى فرماندهى لشكر و حكومت بصره سخت او را غافل كرده بود، لذا براى رفتن به بصره جدى و مصمم بود.

طبق نقل ديگرى عايشه ابتدا متنبه شد، وقتى به خانه آمد براى طلحه و زبير پيغام فرستاد كه من از آمدن معذورم لكن نيمه شب نشده بود كه صداى كجاوه عايشه به گوش رسيد و آماده حركت به بصره شد. [ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 166؛ بحارالانوار، ج 32، ص 149. ]

سعيد بن مسلم مكى از عمره بنت عبدالرحمن نقل مى كند: هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام عازم بصره بود، به خانه ام سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد تا با او وداع كند. ام سلمه در موقع خداحافظى به حضرت على عليه السلام چنين گفت:

برو در حفظ و پناه پروردگار باشى، اى على، به خدا سوگند تو بر حقى و حق با توست، اگر ترس اين نبود كه معصيت خدا و رسولش كرده باشم، چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ما دستور داده تا در خانه ها بمانيم، همراه تو مى آمدم، ولكن همراه تو كسى را مى فرستم كه برايم بسيار گرامى و از جانم عزيزتر است و او فرزندم عمر بن ابى سلمه است. [ مستدرك حاكم، ج 3، ص 128. ]

ام سلمه، حافظ وصاياى امامت

ام سلمه به قدرى مورد اعتماد امامان معصوم بود كه امام حسين عليه السلام هنگامى كه عازم عراق و كربلا بود، وصاياى امامت را نزد ام سلمه گذاشت و فرمود: إذا أتاك أكبر وُلدى فادفعي إليه ما دفعتُ اليك؛ هرگاه بزرگ ترين فرزندم نزد تو آمد و مطالبه كرد آن چه به تو داده ام، به وى تحويل بده.

ام سلمه مى گويد: پس از شهادت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام فرزند بزرگوارش على بن الحسين عليه السلام در مدينه نزد من آمد و همه وصاياى پدرش را - كه نزد من امانت بود - به وى تحويل دادم. [ سفينة البحار، ج 1، ص 643 ماده سلم. ]