جندب بن كعب به نقل كثيرى از مورخان همان كسى است كه در زمان خليفه سوم "عثمان بن عفان" جادوگر وليد بن عقبه حاكم كوفه را به قتل رساند و به قاتل جادوگر معروف گرديد. [ در كيفيت جادوگرى او بدين صورت هم نقل شده كه سر خود يا سر ديگرى را با شمشير مى بريد ولى به او ضررى نمى رسيد. سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 325؛ الاصابه، ج 1، ص 511؛ اسد الغابه، ج 1، ص 205. ]
بعد از اين حادثه، وليد او را زندانى كرد. وى هنگامى كه در زندان كوفه بود، شخصى نصرانى رئيس زندان بود. وقتى ديد جندب روزها روزه مى گيرد و شب ها به نماز مى ايستد، درباره او به تحقيق پرداخت تا اين كه دانست جندب انسان وارسته و مسلمان واقعى است از اين رو، مرد نصرانى اسلام آورد و مى گفت: ربّى ربُّ جندب و دينى على دين جُندب؛ پروردگار من پروردگار جندب است و دين من بر دين جندب است. [ الاغانى، ج 5، ص 156؛ ر. ك: اسد الغابه، ج 1، ص 305. ]
هم چنين وى به همراه بزرگانى از كوفه به علت انتقاد و عيب جويى از خليفه سوم در سال 33 هجرى به دستور عثمان از كوفه به شام تبعيد شدند. [ تاريخ طبرى، ج 4، ص 326. ]
جندب از جمله ياران باوفاى اميرمؤمنان عليه السلام است كه تا آخرين نفس از ولايت آن حضرت دفاع كرد و در جنگ صفين فرمانده پياده نظام حضرت بود و سرانجام در همين جنگ در ركاب مولايش حضرت على عليه السلام به شهادت رسيد. [ ر. ك: سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 326؛ الاصابه، ج 1، ص 511. ]
وى از اصحاب امام على عليه السلام و اعراب كوفه است [ رجال طوسى، ص 37، ش 4. ] كه در برخى جنگ هاى حضرت حضور داشت. [ رجال برقى، ص 5. ]
جويريه بسيار مورد اطمينان و وثوق و علاقه مندى حضرت على عليه السلام بود و از اصحاب سرّ آن حضرت به شمار مى آمد. روزى به او نگاه كرد و ندا كرد: يا جويرية ألحق بى لا أباً لك، ألا تعلم أنّي أهواك و اُحبّك؟ اى جويريه! نزد من بيا، مگر نمى دانى دلم هواى تو كرده و تو را دوست دارم. بعد با نوك پا به جويريه زد و فرمود: امورى را به تو مى گويم، تو آنها را حفظ كن. و بدين ترتيب در اسرار امور با حضرت على عليه السلام شريك شد و آگاه گرديد. [ قاموس الرجال، ج 2، ص 759. ]
راوندى در الخرائج و الجرائح مى نويسد: روزى، اميرمؤمنان عليه السلام به جويريه فرمود: لتعتلنّ إلى العَتل الزنيم و ليقطعنَّ يدك و رِجلك، ثم لَيصلُبَنَّك؛ اى جويريه! تو به دست مردى پست فطرت و فرومايه كشته خواهى شد، او ابتدا دست و پاى تو را قطع مى كند، سپس تو را به دار مى آويزد. مدتى بعد كه زياد بن ابيه از طرف معاويه والى كوفه گرديد، وى را احضار كرد و دستور داد دست و پاى جويريه را قطع كردند و سپس او را به دار كشيدند. [ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 202؛ قاموس الرجال، ج 2، ص 758. ]
جيش بن ربيعه كنانى از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام است كه به ابوالمعتمر كنيه داشت. وى در نهروان حضور داشت و با شجاعت و تهورى خاص به حرقوص بن زهير "از سرداران خوارج" حمله ور شد و او را از پاى درآورد، و به هلاكت رساند. [ ر. ك: تاريخ طبرى، ج 5، ص 87. ]