ابن اثير نقل مى كند: وقتى ابوموسى اشعرى يك ميليون دينار "درهم" از غنائم جنگى را به مدينه منوّره "مركز حكومت اسلامى" نزد عمر فرستاد، خليفه حقوق مسلمانان را پرداخت كرد و مبالغى زياد آمد، عمر نمى دانست كه با اين مبلغ اضافى چه كند لذا موضوع را در جمع ياران مطرح و چاره خواهى كرد و گفت: اى مردم، از غنايم رسيده، حقوق همه مسلمانان را پرداخت كرده ام، ولى مقدارى زياد آمده است، در اين مورد چه نظرى داريد و آن را در چه راهى خرج كنيم؟
صعصعه اين نوجوان دانا و باشخصيت از ميان حاضران برخاست و گفت:
اى امير مؤمنان، مشورت در جايى است كه قرآن تكليف آن را بيان نكرده است، قرآن حكم خود را در اين مورد گفته و موارد مصرفش را مشخص نموده، لذا جاى پرسش نيست، بنابراين زياده مال را در همان جايى كه قرآن فرموده است، تقسيم نما.
عمر، سخنان صعصعه را حق دانست و او را تحسين كرد و آن گاه اموال باقى مانده را طبق دستور قرآن بين مسلمانان فقير و مسكين تقسيم نمود. [ اسدالغابه، ج 3، ص 20. ]
عثمان در دوران خلافت يازده ساله اش "35 - 24 هجرى" مرتكب انحرافات و بدعت هاى گوناگونى شد. او در عصر خلافتش بنى اميه و افراد فاسق و سفيه را بر سر كارها گمارد و غنيمت هاى بيت المال را به وفور به آنان مى بخشيد. اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را سبك و خوار مى نمود و برخى از آنان را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار مى داد. عمار ياسر را كتك زد كه سبب فتق او شد، عبداللَّه بن مسعود را دستور داد زدند و از مسجد پيامبر بيرون انداختند به طورى كه استخوان هاى دنده اش شكست و ابوذر غفارى را به ربذه تبعيد كرد. عثمان در اواخر عمر خلافتش كسانى را كه حتى به اصول اوليه اسلام پاى بندى نبودند بر شهرهاى بزرگ اسلامى گمارد، از جمله وليد بن عقبه، شراب خوار عياش را بر كوفه حاكم نمود و چون كوس رسوايى اش همه جا را فراگرفت به طورى كه حد شراب خوارى درباره اش جارى شد، او را برداشت و سعيد بن عاص مرد فاسد ديگرى را به جاى او نشاند. اين حاكم خودكامه هم براى بقاى خود جمعى از بزرگان كوفه را به دستور عثمان به شام تبعيد نمود.